گاهی آنقدر در هنر انتزاعی میشویم که به کل از محیط و واقعیتها دور میافتیم. مثلا موزهها را ببنید، خیلی وقتها موزهها به خاطر دور بودن از جریان زندهگی آدمها و شاید زنده نبودن اشیاء درونشان مهجور میمانند و متعلق به قشر خاصی میشوند. اما چهطور میشود یک موزه را زنده کرد؟ چهطور میشود تجربهای ملموس و موافق طبع انسانها رقم زد؟ موزهای در دانمارک اینستالیشنی را به نمایش گذاشته به وسعت کل موزه. انگار که طبیعت آمده و حق خودش را از فضاهای شهری پس گرفته است. کف موزه تبدیل به بستر رودخانهای شده که بازدیدگنندهگان بر روی ناهمواریهای آن حرکت میکنند و البته چیزی را بر دیوارههای آن تماشا نمیکنند! الافور الیاسون از خاطرهای که کف یک فضا برای انسان میسازد بهره برده است. مثل خاطرهای که از سنگریزهی کف پارکها، ماسهی کنار ساحل یا حتی خاک روی کوهها در خاطر انسان میماند. درواقع این بار به جای دیوارها و احجام درون موزه، کف فضا است که موضوعیت پیدا کرده است. |
- ۰ نظر
- ۱۶ آذر ۹۳ ، ۱۵:۰۰