سیدامیر حسینی: کتاب حمیدرضا انصاری از 4 گفتار تشکیل شده است. معماری دوره قاجار (آشنایی تا شیفتهگی)، پهلوی اول (شیفتهگی تا الگوبرداری حکومتی)، پهلوی دوم (الگوبرداری حکومتی تا غربی شدن جامعه) و در نهایت معماری دوره انقلاب اسلامی (از بازگشت به اصول تا مساله جهانی شدن). نویسنده همچنین با سخن آخر کتاب را به پایان می رساند.
کتاب پر است از تحلیلهای تاریخی، گزارش تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و تاثیر و تاثر اینها بر (و از) معماری و شهرسازی ایران. عوامل متعدد و جذابی چون:
مسافرت شاهان قاجاری به غرب / فرستادن دانشجویان ایرانی به اروپا / تاسیس دارالفنون / افزایش در آمدهای نفتی در دهه ۴۰ / مدرنیزاسیون حکومتی رضاخان / سیاستهای شوروی و آمریکا در جنگ سرد و تاثیر آن بر ایران / اصلاحات ارضی / تشکیل سازمان برنامه و برنامه توسعه پنجساله اول ایران / شکلگیری انجمن آثار ملی / مهاجرت اغنیا به شمال تهران و تقسیم فضایی تهران به بالا و پایین / اصلاحات ارضی و تاسیس قطبهای کشاورزی، حذف روستاها / آغاز پدیده تجاریشدن مسکن، بسازبفروشی از دهه ۴۰ / تاثیر جریانات جهانی (نقدهای دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی بر معماری مدرن) / توجه به مسالهی حرفه در معماری / کنگرهها، مسابقات و نقش دولتها / انقلاب، جنگ، دوران سازندهگی / انقلاب فرهنگی و تدوین محتوای درسی معماری / تاثیر نشریات و کنگرهها / شهرهای جدید / و ...
کتاب به طور مشخص تاریخ معماری معاصر ایران را ذیل مدرنیزاسیون و جدال میان سنت و مدرنیته صورتبندی میکند.
«سرگذشت یکصد سال اخیر، حکایت این جذابیت [مدرنیته] از یک سو و دلواپسی ازدستدادن فرهنگی چند هزارساله از سوی دیگر است.» ص۱۳ گویی «در چنین موقعیتی، مساله ما ایرانیان رسیدن به نوعی تعادل روحی و فرهنگی میان هویت تاریخیمان و ارزشها و ساختارهای جهان جدید است.» (میرسپاسی به نقل از همین کتاب).
نویسنده با اشاره به مشکلات ناشی از مدرنیته در غرب، و البته تبعات کاربست روشهای آن در کشورهای خاورمیانه چنین مینویسد:
«[کتاب] سعی دارد تا معماری معاصر ایران را از منظر شیوه مواجهه با معماری مغرب زمین مورد واکاوی و دقت قرار دهد ... حکایت معماری این سرزمین، حکایت شیوه مواجهه این دو فرهنگ است، فرهنگی ایرانی و شرقی، و فرهنگ مغرب زمین، و حکایت اندیشه هایی است که به سیاحت غرب رفته، گاه آن را چشم و گوش بسته پذیرفته و گاه به گونهای جزماندیشانه به مقابله با آن برمیخیزند، و گاهی نیز در میان این دو سر طیف به دنبال آشتیدادن برمیآیند، آشتیدادنی که جای تامل دارد.»
کتاب کوتاه و مختصر است. برخلاف اغلب کتابهایی که این روزها در "بازار" کتابهای معماری و شهرسازی چاپ میشوند، تالیفی مختصر و هدفمند است و نه صرفا یک جمعآوری از سایر کتابها. این کتاب خودآگاهی تاریخی بسیار مناسبی در فهم آنچه بر معماری ایران (از قاجار به این سو تا دهه ۴۰ شمسی) گذشته، ارایه میدهد. در گفتارهای اول تا سوم از منابع مناسبی در فهم شرایط تاریخی اجتماعی سیاسی دوران قاجار و پهلوی استفاده شده است.1 اما در گفتار چهارم، جای خالی تحلیل بسیاری از رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دهههای بعد از انقلاب احساس میشود. تحولاتی چون سیاستهای دوران سازندهگی، تحولات اجتماعی دهه هفتاد، گفتمان عدالت دولت نهم دهم و ... در واقع گفتار چهارم ازین نظر تُنُکتر شده و بیشتر بر خود معماری متمرکز شده و تحولات مربوط به معماری به خوبی شرح داده شده است.
اما مهمترین ایرادی که میتوان به کتاب گرفت عدم شناسایی و تبیین جریانها و تلاشهای دهه 80 به بعد معماری معاصر ایران است. متاسفانه نویسنده کتاب را درست همان جایی تمام میکند، که نیاز به تبیین بیشتر بود. و حتی بدتر این که گویی این میدان وسیع تجربهگرایی را به رسمیت نشناخته و به یک چوب میراند.
«در بیشتر مسابقات، این دسته از معماران جویای نام، شرکت جسته و برنده میشوند. آثار جهانی، توسط این دسته از معماران بازخوانی شده و در طیفی از تقلید صرف تا گرتهبرداری بروز مییابند. تنوع آثار معماری به حدی میرسد که شاهد نوعی سردرگمی در معماری ایران هستیم و شاید به راحتی نتوان نحلهها و گرایشهای مشخصی را تشخیص داد. بدینسان معماری نوینی پا به عرصه وجود میگذارد که دیگر نه اینجایی است و نه آنجایی، بلکه گاه در پی دریافتن جایگاهی جهانی، خود را به تکاپو میاندازد و گاهی دیگر در پس ثروت تازه کسب شده توسط برخی کارفرمایان در تلاش برای نشان دادن آن ثروت، از هر مصالح نوین و یا طرحهای ارایه شده در هر مجله جدید بهره میگیرد.» ص ۱۲۳
علیرغم همهی محاسن کتاب، میتوان سه ایراد بر آن وارد کرد.
- پایگانی بودن منظر نویسنده و وفاداری آن به صورتبندیهای مختلف پهلوی دوم
- عدم شناسایی و تبیین آثار بعد از دهه ۸۰
- سست بودن گفتار آخر و مبهم بودن نظر نویسنده
دو ایراد اول به نوعی به هم وابسته و علت و معلول یکدیگرند. هر چند کتاب را نمیتوان یک کتاب توصیفی صرف در مورد تاریخ معماری ایران دانست. اما به نظر میرسد چندان که باید املا و انشای محکمی ندارد (سست بودن گفتار آخر). یکی از انتظاراتی که از کتاب داشتم و برآورده نشد. ارایهی چهارچوب مفهومیای برای فهم معماری معاصر متاخر ایران بود (آثار بعد از دهه هشتاد) متاسفانه نویسنده در مقابل آنچه هنوز صورتبندی نشده (شاید وظیفهی اصلی یک منتقد یا تحلیلگر) عقبنشینی کرده است.
بازگشت معماران ایرانی که خارج از کشور تحصیل یا کار کردهاند (گاهی در دفاتر معمارانی مثل حدید و ...) در پی رکود اقتصادی اخیر غرب و بحران بازار مسکن، تاثیر اینترنت و آشنایی بیواسطه (و بدون تفسیرهای استاد) دانشجویان با معماری معاصر غرب، تبعات گسترش مدارس معماری، نقش برخی جوایز چون جایزه آقاخان، جایزه میرمیران و معمار در جهتدهی به آثار معماری و ... همهگی از جمله موضوعاتی بودند که میتوانست در ادامه به آنها پرداخته شود. شاید هم نیاز باشد اندکی زمان بگذرد و با فاصله گرفتن از شرایطی که اکنون در آنیم به قضاوت بنشینیم. اما این قطعا خوب نیست که خواننده گمان کند نویسنده بیش از این که چهارچوبی برای معماری معاصر متاخر ایران درست کند، به همان دوگانهی سنت-مدرنیته پایبند است. هر چند ممکن است این چهارچوب قدیمی سنت-مدرنیته بتواند بخوبی از توصیف و تفسیر دورهی قاجار و پهلوی برآید. اما کارایی آن در توضیح آثار و جریانهای اخیر محل تردید است. 2
به همین ترتیب سوالاتی نیز برای خواننده ایجاد میشود که آیا منظور نویسنده از «نوعی سردرگمی در معماری ایران» دعوت به بازگشت و تفکر در چارچوب سنت-مدرنیته است؟ آیا جمله ی زیر شاهدی بر این دعوت است؟
«بررسی معماری معاصر ایران در این مقدمه، حکایت از مسیری صعب و دشوار مینماید که معماری را بر آن میدارد تا در میانه سنت و مدرنیسم راهی برای خود پیدا کند. با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی هر دوره، معماری معاصر به یکی از این دو سو گرایش یافته و گاه حیران و سرگردان از انتخاب وامیماند.»
در سخن آخر، اما ما با دعوتی دیگر روبرو هستیم. «لزوم تامل در هویت جدید، استقبال (و نه پذیرش) از اندیشههای مختلف، ساختن عماریای با اصالت، که محصولی متناسب با وضعیت کنونیمان در جهان باشد. عدم ترس از دست دادن هویت تاریخی، عدم هراس از عقبماندهگی و ...، توجه به ارتباط میان معماری و سبک زندگی و ...»
به این ترتیب، نویسنده در گفتار پایانی سوالاتی از این دست طرح میکند، با نگاهی به ارجاعات جسته گریخته، 3 دعوت به آموختن از فقه و اجتهاد شیعی و برخی کلیدواژهها چون رشد به جای توسعه بعید به نظر میرسد نویسنده خود نظری نداشته باشد. و به همین دلیل آن سوالات کمی تصنعی به نظر میرسد. همانطور که نوع برخورد نویسنده با معماری دهه ۸۰ با جملهی زیر قابل جمع نیست:
«باید سخن هر اثری که چیزی برای گفتن دارد را بشنویم؛ این بردباری در مقابل دیگران و استقبال از شنیدن سخنان مختلف، ما را به آنجا میرساند که بتوانیم خود را بشناسیم و معماری شایستهای بر پا سازیم ...» ص ۱۳۱
شاید کتاب باید با یک دعوت اساسیتر پایان مییافت. شاید چیزی شبیه به دعوت به مساله و رسالت اساسی معماری، که اتفاقا از همین منظر و به قلم نویسندهای نزدیک به همین نگرش، در کتابی مثل پارادایمهای طراحی معماری، مطرح شده است.
پانوشت ها:
- مثل کتاب ایران بین دو انقلاب: درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران از آبراهامیان که یک کتاب تحلیلی تحقیقی بسیار خوب با ارجاعات و دسترسی به منابع دست اول فراوان است. یا مقالات دیگری که در این بخشها استفاده شده است.
- از سنت-مدرنیته باید پرسید. آیا نزدیکشدن آثار دیبا به معماری سنتی را نباید معماری مدرنی دانست که تنها به شرایط زمینهای توجه کرده؟ یا گذشته را منبع الهام (باز هم به نحوی تفکر مدرن طراحی) قرار داده؟ چارچوب سنت-بدعت نیز شاید تنها کمی بهتر از سنت-مدرنیته باشد.
- میرباقری