عیسی مسیح سوپراستار؛ ردپای روایات انجیلی در سینمای هالیوود
موضوعی که خدمتتان ارائه میکنم به نام «عیسی مسیح، سوپراستار یا ستارهی سینما» است. مقصودم تصویر حضرت عیسی مسیح (ع) در سینما است. فیلمهایی که به حضرت عیسی (ع) میپردازد را میتوان به دو دسته تقسیم کرد. دستهی اول فیلمهایی هستند که مستقیم به حضرت عیسی (ع) و زندگی آن حضرت میپردازند. این فیلمهای عمدتا توسط مسیحیان ساخته میشود. کسانی که به آن حضرت معتقد هستند. ولی فیلمهای دیگری نیز هستند که به صورت سمبلیک و نمادین به حضرت عیسی (ع) میپردازند و تعدادشان خیلی بیشتر است. این فیلمها عمدتا توسط یهودیانی ساخته میشود که به حضرت عیسی (ع) اعتقادی ندارند و قصد توهین به آن حضرت را دارند. بنده میخواهم اختصاصا در رابطه با این فیلمها صحبت کنم.
حدود ۸۰ تا۹۰ مورد از این فیلمها را تا کنون شناسایی کردهام. البته این روش، روش سمبلیک، خیلی زیاد در سینما استفاده میشود. مثلا قصهی صهیونیسم را به صورت سمبلیک بیان میکنند یا قصهی منجی را بهصورت سمبلیک بیان میکنند. از فیلمهای واضح در این وادی، مثلا ماتریکس که شما هم متوجه میشوید، یک منجی عالم بشریت را به صورت سمبلیک بیان میکند. فیلمساز نشانههای واضحتری را نیز در فیلم گذاشتهاست. مثلا zion در فیلم است، بختالنصر هم جز شاهان بابل بودهاست که در کتاب مقدس ذکر او آمده است و نشانههای دیگری که در فیلم هست. ولی شاید کسی متوجه نشود که مرد عنکبوتی هم یک فیلم سمبلیک است و دارد به مسألهای توراتی میپردازد و قصهی منجیاست که خودش هم نمیداند که منجی است و مردم را نجات میدهد. نمیتواند ازدواج کند، پدر و مادرش معلوم نیستند، با دجال درمیافتد و او را میکشد و نشانههایی که در این فیلم وجود دارد. قسمت اول مرد عنکبوتی نشانههای یهودی دارد. قسمت دوم آن نشانههای مسیحی دارد. یعنی نشانههای منجی مسیحی دارد که پیتر پارکر (مرد عنکبوتی) جلوی قطاری را میگیرد. اصلا نمیدانیم که دارد به کجا میرود یا اصلا این اتفاق در کجا اتفاق میافتد. در این سکانس حالتی شبیه مصلوبشدن به او دست میدهد و مصلوب میشود و مردم او را روی دستشان پایین میآورند. حتما تابلوهایی از پایینآوردن جسد حضرت مسیح دیدهاید.
واقعا حضرت عیسی چهکسی بودهاست؟ با اینکه مطالب بسیار زیادی دربارهی ایشان نوشته شدهاست ولی وقتی آنها را جمعبندی میکنیم، شاید بیش از 40 یا 50 صفحه مطلب بهدست نمیآوریم. و باید بگویم که مطالب جعلی زیادی در رابطه با ایشان بهوجود آمدهاست.
بنده مشخصا میخواهم در رابطه با اینگونه فیلمها صحبت کنم. ولی باید قبل از آن چند دقیقهای درباره حضرت عیسی (ع) صحبت کنیم.
واقعا حضرت عیسی چهکسی بودهاست؟ وقتی میخواستیم در این رابطه تحقیق کنیم، چیز زیادی دستمان را نمیگرفت. با اینکه مطالب بسیار زیادی دربارهی ایشان نوشته شدهاست ولی وقتی آنها را جمعبندی میکنیم، شاید بیش از 40 یا 50 صفحه مطلب بهدست نمیآوریم. و باید بگویم که مطالب جعلی زیادی در رابطه با ایشان بهوجود آمدهاست. بهطور خلاصه میتوان اینطور گفت که در رابطه با ایشان منکر، معروف شده است و معروف، منکر. در این حین به حدیثی از پیامبر اسلام (ص) برخوردم که فرمودند: «کار هیچ پیامبری مانند حضرت عیسی (ع) شبههناک نشده است.»
حضرت عیسی (ع) در ادامهی انبیای بنیاسرائیل ظهور کرد. یعنی تفاوتی بین ایشان و حضرت داوود (ع) یا حضرت سلیمان (ع) نیست. در واقع حضرت عیسی (ع) یکی از انبیای بنیاسرائیل بود و خودش هم یهودی بود و مردم را به دین حضرت موسی (ع) دعوت میکرد. مثال حضرت عیسی (ع) در دین اسلام شبیه امام محمدباقر (ع) و امام جعفرصادق (ع) میشود. یعنی همانطور که امام محمدباقر (ع) و امام جعفرصادق (ع) قرآن را تعلیم میدادند و رسالت و مأموریتشان در ذیل مأموریت رسولالله تعریف میشود، بهاینترتیب مشابهتا تمامی انبیای بنیاسرائیل که بعد از حضرت موسی (ع) آمدهاند، مأموریتشان در ذیل مأموریت حضرت موسی (ع) تعریف میشود. یعنی وقتی حضرت موسی (ع) کتاب تورات را از طرف خداوند آورد، در آن نماز، روزه، زکات، مسائل شرعی، فقه که ما اصطلاحا به آن شریعت میگوییم، بیان شدهاست. انبیای بعد از حضرت موسی (ع)، حافظ، درسدهنده و تعلیمدهندهی تورات هستند. چیز جدیدی از خودشان نمیگویند. تورات را باطل نمیکنند. همان مطالب را درس میدهند. به همین دلیل است که شما دیگر در کتاب حضرت داوود (ع) فقه و شریعت نمیبینید. نمیگوید که نماز را چه طور بخوان. به همین طریق حضرت عیسی (ع) نیز یکی از انبیای بنیاسرائیل بودهاست که به تورات اعتقاد داشتهاست. در انجیل مسیحیان هم هست که او میگوید که من نیامدهام که تورات را باطل کنم و حتی یک نقطه از تورات باطل نمیشود.
حضرت عیسی (ع) گفتهاست که: « گمان نبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم. نیامدم تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم. تا آسمان و زمین ضایع نشود، حمزه یا نقطهای از تورات هرگز ضایع نخواهد شد تا همهی آنها واقع شود.»
در باب پنجم انجیل متی، طبق نقل انجیل متی که اعتقاد مسیحیان است، حضرت عیسی (ع) گفتهاست که: « گمان نبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم. نیامدم تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم. تا آسمان و زمین ضایع نشود، حمزه یا نقطهای از تورات هرگز ضایع نخواهد شد تا همهی آنها واقع شود.» در واقع حضرت عیسی و انبیای بنیاسرائیل کار اصلیشان، توضیحدادن قسمتهای تحریفشده از دین حضرت موسی بودهاست. نه اینکه دوباره چیزی را از ابتدا تشریع کنند. همانطور که امام صادق (ع) و امام باقر (ع) آمدند و احادیثی از پیامبر اسلام که در جریان حدیثسوزی خلفا، نابود شدهبود و به دست شیعیان نرسیدهبود، دوباره آنها را بیان کردند، به همین طریق حضرت عیسی هم مقادیری از تورات که باطل شدهبود و کاهنان آن را تحریف کرده بودند را دوباره بیان کرد. رسالت اصلی حضرت عیسی این بودهاست. مقداری زیادی از آن مطالب در رابطه با حضرت رسولالله است. یعنی کاهنان یهود آنچه را که باطل میکردند، تغییر میدادند و در آن دست میبردند، عمدتا در رابطه با منجی عالم بشریت، یعنی حضرت رسولالله، پیغمبر خاتم بود. چون در تورات به حضرت ابراهیم بشارت دادهشده که خداوند به او میگوید، من از نسل تو منجی جهان را خواهم فرستاد. حالا یهودیان آمدهاند و این پسر ذبیح را که اسماعیل است به اسحاق تغییر دادهاند و میخواستند ادعا کنند که منجی جهان از نسل اسحاق است. یعنی از نسل یهودیان است. اسحاق پدر یعقوب است و یعقوب پدر اسباط که ۱۲ نفر هستند. حضرت عیسی (ع) طبق نوشتهی قرآن به داخل معبد رفت. البته قرآن اسم کلمهی معبد را نبردهاست. او رفت و در تجمع یهودیان صحبت کرد، دید که کاهنان یهودی سخنگفتن او را خوش ندارند! به همیندلیل روش تبلیغیاش را به اذن خدا عوض کرد. ۱۲ یار انتخاب کرد و با این ۱۲ شاهد شهربهشهر میچرخید و برای مردم سخنرانی میکرد. بعد از سه یا چهار سال تقریبا تمام فلسطین را گشتهبود و تمام روستاها و شهرها را رفته بود و همهی مردم به او اعتقاد پیدا کردهبودند و ایمان آورده بودند.
آخرین باری که حضرت عیسی وارد اورشلیم شد، اولین باری است که حضرت عیسی سوار مرکب میشود. سوار الاغی میشود و مردم اورشلیم به او خوشآمد میگویند و خوشحالی میکنند. وقتی وارد معبد میشود و سخنرانی میکند، کاهنان که دیگر کفرشان درآمده است با او شروع به مبارزه و سنگپرانی میکنند و حضرت عیسی (ع) غیب میشود. یکی از این سنگها به یکی از این کاهنان میخورد و او میمیرد. رئیس کاهنان میرود و با مردم صحبت میکند که خونریزی در معبد که حریم امن خدا است، گناهی است که حضرت عیسی مرتکب شدهاست و باید جلوی این کار را بگیریم. به این صورت چیزی را که سالها در دلش بودهاست بروز میدهد و میگوید، باید عیسی را پیدا کنید. او جادوگر است و با جادو غیب شدهاست. در این حین حضرت عیسی به خانهی یکی از دوستانش رفتهاست. دوستش به او میگوید که بیا تا به بیرون شهر برویم. کلبهای در آنجا دارد. دو سه روز در آنجا زندگی میکند. در یکی از این روزها، آن دوستش که کاهن هم هست و این مکان را به او دادهاست، گوسفندی برایش میآورد که ... عید فطیر است. باید قربانی کنند. اینها قربانی را میکشند و وقتی غذا را میخورند حضرت عیسی رو به حواریون میگوید که یکی از شما به من خیانت میکند. همهی آنها شروع میکنند به سوال پرسیدن و میگویند مگر میشود ما این کار را کنیم؟ ما جزء یاران صدیق تو هستیم. مگر میشود که خیانت کنیم؟ و سرزدن این کار از خودشان را محال میدانند و فکر میکنند که کسی چنین گناهی را مرتکب نمیشود. وقتی غذا را میخورند حضرت عیسی (ع) به یهودا میگوید برو و آنکاری را که باید انجام دهی، انجام بده. بعد از رفتن او همه میخوابند. مدتی بعد، یهودا درحال بیدار کردن حواریون است. به آنها میگوید بچهها عیسی کجاست؟ بعد این افراد از خواب بیدار می شوند و به او میگویند که خودت که عیسی هستی! خود تو عیسی هستی. سربازها به داخل میریزند و همه فرار میکنند. این عیسی میایستد و فرار نمیکند. او را دستگیر میکنند، اعتراض میکند. او را میزنند و او مدام میگوید که من عیسی نیستم. شب تا صبح او را میزنند و اذیت میکنند.
چند روز بعد حضرت عیسی (ع) ظاهر میشود و میگوید که آن فرد یهودا بود که به اذن خدا چهره و صدایش شبیه من شد و او راست میگفت که عیسی بودن خودش را انکار میکرد. حواریون باور نمیکنند که این فرد عیسی (ع) است و در اناجیل مسیحی نوشته شدهاست که این افراد فکر میکردند که دارند روح عیسی (ع) را میبینند. بعد حضرت عیسی میگوید که من روح نیستم و به من مقداری غدا بدهید تا بخورم. .....
فردا صبح، در روز جمعه جلسه فوقالعادهی مجمع سنهدرین را تشکیل میدهند که شورایی هفتاد نفری از کاهنان یهودی است. آنها میگویند که او واجبالقتل است و مردم را گمراه میکند. به قول ما مسلمانان، مهدی دروغینی است که ادعای دروغینی کردهاست و باید کشته شود. چون این سرزمین مستعمرهی روم هست، حکم قتل ندارند. او را پیش پیلات که والی فلسطین است میبرند که زیرنظر قیصر، در آنجا حکومت میکند. به او میگویند که این فرد باید کشته شود و واجبالقتل است. او عیسی را به داخل اتاقی میبرد و با او صحبت میکند و وقتی بیرون میآید میگوید که نباید این فرد کشته شود. باید این فرد را آزاد کنید. مردم به حرف او گوش نمیکنند. جالب این است که مردم هم علیه این عیسی شوریدهاند و میخواهند که او کشته شود. در کمال تعجب! به هرحال این فرد با وضعی فجیع کشته میشود درحالی که گفته من عیسی نیستم. چند روز بعد حضرت عیسی (ع) ظاهر میشود و میگوید که آن فرد یهودا بود که به اذن خدا چهره و صدایش شبیه من شد و او راست میگفت که عیسی بودن خودش را انکار میکرد. حواریون باور نمیکنند که این فرد عیسی (ع) است و در اناجیل مسیحی نوشته شدهاست که این افراد فکر میکردند که دارند روح عیسی (ع) را میبینند. بعد حضرت عیسی میگوید که من روح نیستم و به من مقداری غدا بدهید تا بخورم. مقداری ماهی و از شانهی عسل میبرند و میدهند تا بخورد و متوجه میشوند که این فرد واقعا خود حضرت عیسی (ع) است.
در انجیل لوقا، باب 24 آمده است که« ناگاه عیسی در میان ایشان ایستاده و به ایشان گفت سلام بر شما باد. ایشان لرزان گشته، ترسان شدند. گمان میبردند که روح میبینند. به ایشان گفت برای چه مضطرب شدید؟ و برای چه در دلهای شما شبهات روی میدهد؟» شبهه، همان کلمهای که در قرآن هم آمده است. شبه علیهم. کلمهی شبهه را خود حضرت عیسی (ع) به کار بردهاست. «دستها و پاهایم را ملاحظه کنید که من خود هستم و دست بر من گذارده و ببینید. زیرا که روح گوشت و استخوان ندارد. ایشان از خوشی تصدیق نمیکردند.» میگوید از خوشی! میگوید حضرت عیسی (ع) دستهایش را نشان داد و آنها از خوشی تصدیق نمیکردند. این که از خوشی تصدیق نمیکردند، معلوم میشود که دستها و پاهایش عیبی نداشته است. یعنی مجروح نبودهاست. از اینجای داستان ورق برمیگردد. تا این لحظه که حضرت عیسی (ع) ظاهر نشدهاست این افراد در یک خانهای در اورشلیم، مخفیانه رفتوآمد میکنند، گریه میکنند و قرار نیست کسی صدای آنها را بشنود. از این به بعد، ناگهان ورق برمیگردد. در شهر میپیچد و مثل بمب صدا میکند که حضرت عیسی (ع) زنده است و نمرده است. آن کسی که دار زدند یهودا بودهاست که به معجزهی خدا شبیه عیسی (ع) شدهاست و بر دار رفتهاست. مردم دستهدسته به داخل این خانه میآیند و حضرت عیسی (ع) را میبینند و با او غذا میخورند و این مسأله را باور میکنند. حضرت عیسی (ع) هم چند روز با این افراد زندگی میکند و یک روز به این افراد خبر میدهد که جمعه ظهر، از کوه زیتون که در اورشلیم است به آسمان میروم.
تپهی زیتون. این افراد در آن مکان منتظر حضرت عیسی (ع) هستند و میبینند که حضرت عیسی (ع) با دو فرشته میآید و با آنها نماز میخواند و بعد از نماز فرشتهها او را به آسمان میبرند. از این به بعد، دیگر کاهنان یهود کفرشان درآمده است و مردم فهمیدهاند که این افراد میخواستند پیغمبر خدا را بکشند و نتوانستند. اوایل شروع میکنند به مقابلهی نظامی و فیزیکی و .... شروع میکنند به کشتن پیروان حضرت عیسی (ع). به حواریون نمیتوانستند دست بزنند چون این افراد خیلی معروف بودند. آن یازده حواریونی که هستند، شروع میکنند به کشتن ردههای بعدی پیروان. چند نفر از ردههای بعدی این افراد را میکشند. در شهرهای مختلف، کسانی را که تغییر میکنند، میکشند. یکی از اشخاصی که در این ماجرا نقش عمدهای دارد، شخصی به نام پاول است. پاوول یا پاوولوس که یک یهودی است که نزد کاهنان درس خواندهاست. این فرد در ابتدا شروع میکند به کشتن و جنگ و جدال کردن با پیروان حضرت عیسی که خودشان را هم نصارا میگفتند. نصارا یا ناصری. در قرآن گفتهاست نصارا و در انجیل گفته شدهاست ناصری. زیاد هم دور نیست. نازارت هم میگویند. اینها میگویند که ما یهودیانی هستیم که بهواسطهی حضرت عیسی (ع) تجدید عهد کردیم. مثلا خود ما شیعیان چه میگوییم؟ میگوییم که ما شیعهی جعفری هستیم. شیعهی جعفری یعنی چه؟ شیعه یعنی پیرو حضرت علی (ع). جعفری یعنی اینکه فقه خودمان را از امام جعفر صادق (ع) گرفتهایم. بخشی از دینمان را از امام جعفر صادق (ع) گرفتهایم. نصارا یا ناصری یعنی یهودیای که کتاب موسی (ع) را قبول دارد، یهودی است، تورات را قبول دارد، نماز میخواند، روزه میگیرد و تمام چیزهایی که در تورات آمدهاست را انجام میدهد ولی مقداری از دینش را از حضرت عیسی (ع) گرفتهاست، مطالبی که در تورات حذف شده یا از بین رفته یا تحریف شده است. پولوس بعد از ۸ الی ۱۰ سال فهمید که مقابلهی فیزیکی فایده ندارد. مقابلهی فرهنگی باید کرد. مدعی شد که من خوابنما شدم. البته خوابنما نمیشود گفت. رویای بیداری بگوییم بهتر است. حضرت عیسی (ع) بر من ظاهر شده و به من گفتهاست که تو باید بروی و دین من را تبلیغ کنی. بعد به اورشلیم برگشت و گفت که من فرستادهی حضرت عیسی (ع) هستم و ....
در انجیل متی، باب 22 هست که حضرت عیسی به کاهنان میگوید که «دربارهی ماشیه چه گمان میبرید؟ او پسر کیست؟ میگویند پسر داوود. » یعنی از نسل داوود خواهد آمد. بعد حضرت عیسی (ع) یک جمله از مزامیر داوود میخواند. استدلال میکند که او نمیتواند پسر داوود باشد. چون حضرت داوود در مزامیر این حرف را زده است، پس پسر داوود نیست. خود حضرت عیسی (ع) هم درواقع از نسل حضرت داوود بودهاست. توجه میفرمایید؟ در اینجا حضرت عیسی (ع) نهتنها ماشیه بودن خودش را نفی کردهاست، بلکه ماشیه بودن را از همهی اولاد داوود نفی کردهاست. متأسفانه یهودیان هنوز اعتقاد دارند که ماشیه داوود، هنوز نیامدهاست. پیغمبر موعود، رسولالله هنوز نیامده و منتظرند که بیاید و از نسل داوود هم باشد!
یکی از حواریون به نام برنابا ایشان را قبول کرد. چون با هم، در کلاس کهانت در معبد، همکلاس بودند. او ایشان را داخل جمع حواریون کرد. خیلی برای حواریون سخت بود که پولوس را بپذیرند. ولی بههرحال ایشان را قبول کردند. ایشان بعد از مدتی با برنابا به مأموریت میرفت. به شهرهای مختلف برای تبلیغ میرفتند. بعد از مدتی دعوای ساختهگی بهوجود آورد و خودش انشعابی در نصارا زد. انشعابش هم این بود که میگفت حضرت عیسی کشتهشده است و دومین دروغ او هم این بود که حضرت عیسی پیغمبر خاتم است. یعنی همانچیزی که حضرت عیسی (ع) آمده و تعلیم دادهبود که پیغمبر خاتم از نسل یهود، نیست، او برعکس میآمد و میگفت که خود حضرت عیسی (ع) پیغمبر خاتم است و آخرین پیغمبر است. بعد به یونان و روم و آن مناطق رفت و در آن مناطق تعلیم میداد که حضرت عیسی (ع) پیغمبر خاتم است و این دروغ در واقع در میان کفار که بیشترشان هم مشرک بودند گرفت. علتش هم این است که در آن زمان هم مردم تا حدی پیغمبر خاتم را میشناختند. این اتفاق به همهی اقوام بشارت دادهشده است که منجی عالم بشریت و پیغمبر خاتم خواهد آمد و شما باید به او ایمان داشتهباشید. همهی اقوام این را میشناسند. در زبان سامی به او سوفیا میگویند که معادلش حکمت یا همان عقلکل و مخلوق اول میشود. در زبان یونانی به او میگویند لوگوس، که رواقیون و بنیانگذاران فلسفه انسانهای مؤمنی بودند که به حضرت رسول ایمان داشتند. او اولین مخلوق خدا است و شاهد اعمال بشر است و حضور داشتهاست! نه اینکه شاهد منفعل باشد، شاهد فعال بودهاست. در تلمود و بعضی از میراث یهود و جاهای دیگر آمده است که وقتی بنیاسرائیل به لبهی دریای سرخ رسیدند و خواستند از آن رد شوند، به اصطلاح یهودی، همان ماشیه بود که آمد و زد تا دریا شکافته شد و موسی (ع) و یاران بنیاسرائیل رد شدند و وقتی آنها رد شدند ماشیه ضربهای زد و دریا به هم آمد و فرعون را غرق کردن. او در واقع خلیفهی خدا در زمین است.
این جدال فرهنگی که با پولوس شروع شد، که بیایند و دروغ بگویند، جعل کنند و تمسخر کنند حضرت عیسی (ع) را، در سینما ظهور بسیار زیادی داشتهاست.
حال به قصهی حضرت عیسی برگردیم. حضرت عیسی در واقع چنین ادعایی نداشت و در انجیل مسیحیان هم هست. در انجیل متی، باب 22 هست که حضرت عیسی به کاهنان میگوید که «دربارهی ماشیه چه گمان میبرید؟ او پسر کیست؟ میگویند پسر داوود. » یعنی از نسل داوود خواهد آمد. بعد حضرت عیسی (ع) یک جمله از مزامیر داوود میخواند. استدلال میکند که او نمیتواند پسر داوود باشد. چون حضرت داوود در مزامیر این حرف را زده است، پس پسر داوود نیست. خود حضرت عیسی (ع) هم درواقع از نسل حضرت داوود بودهاست. توجه میفرمایید؟ در اینجا حضرت عیسی (ع) نهتنها ماشیه بودن خودش را نفی کردهاست، بلکه ماشیه بودن را از همهی اولاد داوود نفی کردهاست. متأسفانه یهودیان هنوز اعتقاد دارند که ماشیه داوود، هنوز نیامدهاست. پیغمبر موعود، رسولالله هنوز نیامده و منتظرند که بیاید و از نسل داوود هم باشد!
این جدال فرهنگی که با پولوس شروع شد، که بیایند و دروغ بگویند، جعل کنند و تمسخر کنند حضرت عیسی (ع) را، در سینما ظهور بسیار زیادی داشتهاست. فیلم معروفی که شاید دیدهباشید، فیلم دالان سبز یا Green Mile که مسیر سبز هم معنی میدهد، درواقع، تمثیلگونهای است دربارهی حضرت عیسی (ع). این فیلم یک سیاهپوست بدقوارهی بدصدا را نشان میدهد که خودش را در معرض اتهام قرار میدهد. کسانی که اینگونه فیلمها را میسازند معمولا از اناجیل استفادههایی میکنند. مثلا در اناجیل مسیحی آمده است که حضرت عیسی (ع) به خانهی فقرا میرفت. به خانهی بعضی از گنهکاران میرفت. مثلا طرف یهودیاست که برای رومیان کار میکند، باجگیری میکند، و به نوعی کارمند رومیان است. این آدم در نزد یهودیان انسان منفوری است. ولی این فرد میآید و توبه میکند. نزد حضرت عیسی (ع) میآید و میگوید که من توبه کردم. حضرت عیسی (ع) توبهی او را قبول میکند و بعد به خانهی او میرود. خوب در این جا رمانی توسط استیفن کینگ نوشتهشده است. او این رمان را نوشته است و کارگردان هم از آن اقتباس کردهاست. استیفن کینگ حدودا هفت یا هشت رمان در این زمینهها، زمینههای سمبلیک دارد. روایتی از شاووشنگ، میزری، که از معروفترین آثارش هستند. اینها همه سمبلیک هستند.
فیلم دالان سبز یا Green Mile که مسیر سبز هم معنی میدهد، درواقع، تمثیلگونهای است دربارهی حضرت عیسی (ع). این فیلم یک سیاهپوست بدقوارهی بدصدا را نشان میدهد که خودش را در معرض اتهام قرار میدهد. کسانی که اینگونه فیلمها را میسازند معمولا از اناجیل استفادههایی میکنند. مثلا در اناجیل مسیحی آمده است که حضرت عیسی (ع) به خانهی فقرا میرفت. به خانهی بعضی از گنهکاران میرفت.
این رمان، رمان Green Mile قصهی مردی به نام جان کافی است که وقتی دو بچه درحال مرگ افتاده بودند، او میرود تا آنها را نجات دهد، ولی او موفق نشدهاست و آنها مردهاند. در همان لحظه پدر و مادر این بچهها رسیدهاند و او را بهعنوان قاتل گرفتهاند. وقتی که او به زندان میافتد، تام هنکس که نامش در فیلم پل اچهام است، زندانبان این فرد است و متوجه میشود که این فرد انسان بسیار سادهلوحی است و اصلا نمیتواند قاتل باشد و وقتی متوجه میشود که این فرد کراماتی هم دارد و میتواند شفا هم بدهد، میرود و پروندهاش را میخواند و .... میرود و با وکیل او صحبت میکند و در انتها متوجه میشود که این فرد واقعا قتلی مرتکب نشدهاست. او درد این شخص زندانبان را هم شفا میدهد. تام هنکس در این فیلم نمایندهی همان پیلات است. پیلاتی که مخالفت میکرد با مرگ حضرت عیسی، همان عیسی ظاهری که مردم فکر میکردند او عیسی است. ولی نهایتا حکم او را نوشت و نهایتا خودش هم حکم را اجرا کرد. حکم را نوشت که این فرد باید اعدام شود و حکم را به دست سرباز و افسرش داد و گفت برو و حکم را اجرا کن. این اتفاق هم همینطور است. یعنی کسی که متوجه میشود که این فرد نباید کشته شود ولی خوب، مجبور است که او را بکشد. حتی یک بار هم به او میگوید که من چه کاری میتوانم برای تو انجام دهم؟ میخواهی در زندان را باز کنم تا فرار کنی؟ جان کافی به او میگوید که برای چه باید چنین کاری انجام دهم؟ من خودم هم خسته شدم و باید بمیرم و .... قرائت مسیحی از این واقعه که حضرت عیسی (ع) کشته میشود خیلی چیز خندهدار و مسخرهای است. چون در خود اناجیل حضرت عیسی (ع) کاهنان مسیحی را ملامت میکند که چرا شما انبیا را میکشید؟ شما حق ندارید چنین کاری را انجام دهید. خداوند از شما عقوبت میکشد. شما هیچ پیغمبری را نگذاشتهاید که به اجل خودش بمیرد. حالا اگر ما بیاییم و چنین چیزی را دربارهی حضرت عیسی (ع) هم قبول کنیم، عجیب است.
از خود اناجیل مسیحی هم میشود این را با دلایل بسیار قوی اسباط کرد که حضرت عیسی (ع) مصلوب نشدهاست. یعنی حدود ۴۰ دلیل در خود همین اناجیل هست
از خود اناجیل مسیحی هم میشود این را با دلایل بسیار قوی اثبات کرد که حضرت عیسی (ع) مصلوب نشدهاست. یعنی حدود ۴۰ دلیل در خود همین اناجیل هست .برای مثال یک مورد آن را ذکر میکنم. وقتی که کاهنان یهود، در ملاقات، در معبد شروع به بد حرفزدن با حضرت عیسی (ع) میکنند، حضرت عیسی (ع) همانجا به آنها گفت که شما میخواهید الآن من را بکشید. گفتند نه، ما نمیخواهیم تو را بکشیم. گفت نه، شما سنگ دارید و زیر لباستان سنگ و چوب پنهان کردید و میخواهید من را بکشید. آخرین جملهای که حضرت در معبد گفت این بود که «دیگر من را نمیبینید تا بگویید مبارک است آنکه به نام خدا میآید.» وقتی که حضرت عیسی (ع) پیروزمندانه وارد اورشلیم شد، در چهار انجیل نقل شدهاست که کاهنان داشتند زیر لب کفر میگفتند، فحش میدادند. مردم میگفتند الحمدلله، الحمدلله، به زبان عبری هوشیانا، هوشیانا که به زبان فارسی خودمان میشود شکر خدا. مردم شکر میگفتند و این کاهنان فحش میدادند. بعد حضرت عیسی (ع) به آنها گفت که شما من را نمیبینید، مبارک است آنکه به نام خدا میآید. این شرط که هیچ وقت محقق نشد، زیرا هیچ وقت این افراد شکر نکردند. و البته دیگر او را ندیدند.
دنیای غرب روی مسیحیت بنا شدهاست، یعنی اگر مسیحیت پولوسی بنا نشدهبود اصلا مسیر دنیا به این سمت نمیرفت. اصلا شاید رنسانس اتفاق نمیافتاد و خیلی از چیزهای دیگر. توچه میفرمایید؟ رنسانس نوعی ضدیت با مذهب بود، ضدیت با کلیسا و سیطرهی آن بود که میتوان گفت بیشتر املاک اروپا دست واتیکان بود که تا سال ۱۹۳۰ میلادی نیز این برقرار بود.
همهی اینها میرسد به پولوس و خود پولوس هم اصلا حضرت عیسی (ع) را ندیدهاست! حتی یک ثانیه هم حضرت عیسی (ع) با این آقا ملاقات نداشتهاست. رابطهی پولوس با حضرت عیسی (ع) منقطع است. حالا شما دارید به چهکسی متوسل میشوید؟ دنیای غرب روی مسیحیت بنا شدهاست، یعنی اگر مسیحیت پولوسی بنا نشدهبود اصلا مسیر دنیا به این سمت نمیرفت. اصلا شاید رنسانس اتفاق نمیافتاد و خیلی از چیزهای دیگر. توچه میفرمایید؟ رنسانس نوعی ضدیت با مذهب بود، ضدیت با کلیسا و سیطرهی آن بود که میتوان گفت بیشتر املاک اروپا دست واتیکان بود که تا سال ۱۹۳۰ میلادی نیز این برقرار بود. سال ۱۹۳۰ دولت ایتالیا همهی اینها را گرفت و واتیکان را کرد یک محلهی کوچک در رم. همهی اختیارات واتیکان را گرفت و گفت که شما باید کارهایتان را جدا کنید.
پولوس ادعا کرد که حضرت عیسی (ع) همان پیغمبر خاتم است. پس باید آن شرایط را فراهم میکرد. باید بشارتهایی را که دربارهی پیغمبر اسلام است به حضرت عیسی منتسب کند. اینجا مجبور شد که آن حرف را تغییر دهد، این که وقتی رسولالله و پیغمبر اسلام با آمدنش تعلیم شیطان را برمیاندازد، این فرد مجبور شد ادعا کند که حضرت عیسی (ع) گناهان بشر را به خودش گرفت و نابود کرد. یعنی وقتی بالای دار رفت و خودش را نابود کرد، مثل همین فیلم که جان کافی نیز که چنین کاری میکند، دردهای مردم را به خودش میگیرد و به داخل خودش میکشد و در انتها نیز خودش را میکشد و یا خودش را به کشتن میدهد.
حضرت عیسی در فیلم دالان سبز، بهگونهای تمثیل شدهاست که یک آدم احمقی است که کلا ۳۰ عدد کلمه بیشتر حرف نمیزند! کلماتی که به کار میبرد از ۳۰ تا بیشتر نیست. یکی کمکت کردم، کمکت نکردم و .... در واقع خیلی آدم ابله و احمقی جلوه میکند که البته کراماتی هم دارد. و شرور را به خودش میگیرد. این که شرور را به خودش میگیرد، باز یکی از حرفهای پولوس است که میگوید، حضرت عیسی (ع) گناهان ما را به خود گرفت و خودش را نابود کرد. در تورات بشارت داده است که وقتی حضرت رسول میآیند بهگونهای حق و دین را تعلیم میدهند که تعلیم شیطان از زمین برمیافتد و گناه نابود میشود. البته الآن این وعده عقب افتادهاست و به امام زمان رسیدهاست. چون همانطور که میدانید اگر بلافاصله بعد از رسولالله حضرت علی (ع) میآمد، و بعدش امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و ... دیگر نه امام حسن (ع) صلح میکرد و شهید میشد و نه امام حسین (ع) شهید میشد، نه امام زمان (ع) غیبت میکرد و همهچیز سر جای خودش بود. در خطبهی ۱۹۲ نهجالبلاغه. در تورات هم این بشارت دادهشده است که وقتی رسولالله میآید تعلیم شیطان را از روی زمین برمیدارد. بتکدهها نابود میشود و جزایر زمین هم منتظر هستند تا دین پیغمبر اسلام به آنجا برود. حالا یک نفر ادعا میکند که حضرت عیسی (ع) پیغمبر خاتم است. خوب چنین اتفاقی که با حضرت عیسی نیفتادهاست. اصلا حضرت عیسی پیغمبری فقط برای یهودیان است.
پولوس ادعا کرد که حضرت عیسی (ع) همان پیغمبر خاتم است. پس باید آن شرایط را فراهم میکرد. باید بشارتهایی را که دربارهی پیغمبر اسلام است به حضرت عیسی منتسب کند. اینجا مجبور شد که آن حرف را تغییر دهد، این که وقتی رسولالله و پیغمبر اسلام با آمدنش تعلیم شیطان را برمیاندازد، این فرد مجبور شد ادعا کند که حضرت عیسی (ع) گناهان بشر را به خودش گرفت و نابود کرد. یعنی وقتی بالای دار رفت و خودش را نابود کرد، مثل همین فیلم که جان کافی نیز که چنین کاری میکند، دردهای مردم را به خودش میگیرد و به داخل خودش میکشد و در انتها نیز خودش را میکشد و یا خودش را به کشتن میدهد.
بنده زندگی حضرت عیسی (ع) را سه قسمت کردهام. فیلمهایی که در رابطه با دوران کودکی حضرت عیسی (ع) است و من در این بخش حدود 10-12 تا فیلم ذکر کردهام. سه مورد معروف آن، فیلم (زنده باد مریم – Hi Maryam ) که در سال 1985 ساخته شده است و دیگر خیلی واضح است و صدای کلیسا را هم درآوردهاست. این متنی که در این تصویر آوردهام، متنی است که سایت IMDB دربارهی فیلم نوشتهاست که میگوید قصهی زندگی حضرت مریم و یوسف که بعد از به دنیا آوردن حضرت عیسی (ع) شوهر حضرت مریم میشود، را امروزی کردهاست. یوسف راننده تاکسی است. مریم باردار میشود و بعد اعتقاد دارد که فرزندش پیغمبر است. توجه فرمودید! در دنیای امروزی چنین قصهای را روایت میکند. ژان رکودار یهودی، که جز یهودیان ملحد است و اعتقادی هم به خدا ندارد این فیلم را ساختهاست و کلیسای واتیکان هم به او اعتراض کردهاست. در واقع او فحش خیلی آشکاری به حضرت عیسی (ع) و مریم داده است. همانچیزی که قرآن میگوید که آنها به حضرت عیسی (ع) توهین میکنند، این مسائل در تلمودشان هست.
فیلم دوم فیلم سهپدرخوانده است که احتمالا باید شما در تلوزیون دیدهباشید. اخیرا این فیلم، چند نوبت از شبکهی سه و شبکهی نمایش پخش شدهاست. قصه آن سه مجوسی که در زمان تولد حضرت عیسی (ع) از نواحی ایران، ستارهای را دیدند و دنبال آن ستاره رفتند و به شهر اورشلیم رهنمون شدند. بعد پرسیدند که منجی کجا است؟ پیغمبر خاتم آمدهاست و ... و رفتند تا به بیتالله رسیدند و هدایای خودشان را تقدیم کردند. قصهی این فیلم را دقیقا صد سال پیش درسال 1913 میلادی، یک رماننویس، رمانی نوشتهاست که اقتباسهای زیادی از این رمان شدهاست. خود آقای جان فورد سه بار از این رمان اقتباس کردهاست. یک بار سال 1919، بار دیگر 1921، که این دو فیلم صامت بودند و جالب این است که این فیلمها الآن مفقود شدهاند و نسخهی آنها در سینما و تاریخش نیست.
سومی آن هم این است که جان وین و دو بازیگر دیگر فراری هستند. از شهر نئوجرزالم میروند و دزدی میکنند، از آن شهر فرار میکنند و به بیرون شهر و بیابان میروند. دنبال آب میگردند. یک دلیجان میبینند که یک زنی در آن است و دارد میمیرد و شوهرش هم رفته است تا آب بیاورد. بعد آن زن بچهاش را به دنیا آوردهاست و بچهاش را به اینها میسپارد و خودش میمیرد و اینها دوباره برمیگردند به همان شهر نئوجرزالم یا همان اورشلیم جدید. وقتی که بچه را میگیرند عصر است. یکی از آنها میگوید که حالا باید از کدام طرف برویم؟ یکی جواب میدهد که ببین ستاره کدام طرف است!؟ هوا روشن است کاملا تماشاگر روز را میبیند ولی ستاره هم در تصویر هست. ارجاعات انجیلی این فیلم خیلی زیاد است. من یک بار آن را تورق میکردم به خیلی از ارجاعات برخوردم. متن PDF رمانش در اینترنت هست و میتوانید بروید و جستوجو کنید و بخوانید. نویسندهاش معروف نیست. عرض کنم خدمتتان که دو نفر از این سه نفر میمیرند و فقط یک نفر که جان وین نقشش را بازی میکند زنده میماند و وقتی به شهر نئوجرزالم میرسد، الاغی میآید و این بچه را روی الاغ میگذارد، همان الاغی که حضرت عیسی (ع) مثلا روی آن سوار شدهاست. بعد وارد آن شهر میشود و اتفاقاتی هم برایش میافتد.
فیلم Big یا بزرگ. در این فیلم باز هم تام هنکس بازی کردهاست. یک بچهی 12 ساله به پارکی میرود. ماشین عجیب و غریبی را میبیند. ماشین بزرگی که ماشین آرزو است. آرزو میکند که بزرگ شود. شب میخوابد و وقتی که صبح بیدار میشود، متوجه میشود که 30 ساله شدهاست. مادرش میگوید که تو کی هستی؟ برو از خانه بیرون و او به بیرون خانه میاندازد. او فرار میکند و به سمت شهر میرود. در آنجا روزنامه میفروشد و .... یک دوستی هم دارد که او را همراهی میکند. در روزنامه کار پیدا میکند. به یک کارخانهی اسباببازی میرود و در آنجا کارمند میشود. ایدههایی برای کار میدهد و چون خودش کودک است ایدههایش به موفقیت میرسد. اسباببازیها خیلی خوب میشوند، به فروش میروند و این آقا، جای رئیسها و برخی از معاونان را میگیرد. یکی از این معاونان که اسمش پل است، با خانمی رابطه دارد. این خانم بعد از مدتی از او میبرد و به این فرد میپیوندد. اسم شخصیتی که تام هنکس بازی میکند جاش است. جاش یا جاشوا یا همان یاشوا که دقیقا همان اسم عیسی است. در عبری حرف ش و س مشترک هستند. یشوع در زبان عربی میشود یسوع. قرآن به طریق عجیبی این اسم را کردهاست عیسی. مسیحیان عربزبان به حضرت عیسی (ع) میگویند یسوع، یا در بعضی از موارد به تبعیت از قرآن میگویند عیسی. در این فیلم بی رودربایستی حتی اسمش را هم تغییر ندادهاست. جاشو یا یاشوا است. در ادامهی فیلم میبینیم که این خانم هم شبیه مریم مجدلیه میشود. پولوس هم دارد با این فرد رقابت میکند. وقتی که این فرد دارد پروژهاش را ارائه میکند خود همان پسربچه میآید و به او میگوید که تو یادت رفته است. بچهها منتظراند و تو باید برگردی. چرا اینجایی و میان بزرگان رفتهای؟ خودش هم از این کارها منزجر است و نمیخواهد این کارها را انجام دهد. او نمیخواهد که مردم را فریب دهد، حتی به آن خانم هم میگوید ولی آن زن باور نمیکند. باور نمیکند و در انتها هم او کار خودش را انجام میدهد. به او میگوید که من آن پارک و آن ماشین را پیدا کردهام، بیا تا برویم. وسط سخنرانی حرفهایش را رها میکند و به داخل آن پارک میرود و کنار ماشین و اعتراف میکند و این زن هم به آن صحنه میرسد و کوچک شدن او را میبیند و ناگهان هم غیب میشود. این غیب شدن، همان پایان حضرت عیسی (ع) هست. آنها میگویند که او یک زمانی بود و یک زمانی هم نبود.
فیلمهایی دیگر دربارهی دورهی رسالت حضرت عیسی (ع) هستند،
فیلم فراری ساختهی جان فورد. این فیلم در سال 1940 و به صورت صامت ساخته شدهاست. من نام فیلمها را به ترتیب سال تولیدشان نوشتهام. این کلار گیبل است که در سال 1940 محمولهی عجیب را بازی کرده است. در فیلم فراری ساختهی جان فورد، نقش یک کشیش فاسد را نشان میدهد. همانطور که در تصویر میبینید، شباهتهایی از حضرت عیسی (ع) را در شخص بازیگر میگذارد. نشانههایی که در اناجیل از حضرت عیسی (ع) تصویر شدهاست. بهعنوان مثال از نکات مشترک آنها، آدمی است که زن ندارد، سر او درد میکند و واقعا سردرد دارد، بعضی وقتها سرش را میگیرد، با این حرکت میخواستند نشان دهند که به او وحی میشده است، مادری دارد که به او خیلی علاقهمند است،
فیلم حضور که یک ماه پیش شبکه نمایش آن را پخش کرد؛ این فیلم براساس یک رمان است که دوبار هم به زبان فارسی ترجمه شدهاست. یک بار قبل از انقلاب و یک بار هم بعد از انقلاب. پیتر سرس که یک بازیگر کمدی است، در این فیلم نقش جدی بازی میکند. یک آدم ابله، یک باغبانی که تابهحال از خانهی صاحبکارش بیرون نیامدهاست. وقتی که صاحبکار او میمیرد، اولین باری است که او از آن خانه بیرون میآید. وقتی درحال رد شدن از خیابان است ماشینی به او میزند و او را سوار میکنند تابه بیمارستان ببرند. میگویند چرا به بیمارستان ببریم؟ او به خانهی خودمان ببریم. آنها از اشرافی هستند که در خانهی شخصی خود پزشک دارند و.... وارد خانه میشوند. در این بخش متوجه میشویم شوهر این خانم که با این مرد تصادف کردهاست، کسی است که رئیس جمهور به خانهی آنها میآید. او به این مرد علاقهمند میشود. جملات سادهلوحانهی ایشان که دربارهی باغبانی و اینطور مسائل است، این افراد بهعنوان تمثیل میگیرند و آن حرفها را حلواحلوا میکنند و حتی این حرفها به زبان رئیسجمهور هم میافتد و میبینیم که رئیس جمهور دارد این حرفها را میزند. مثلا میگوید، بله، باید این کودها را به پای درخت بریزیم و این درخت به عنوان یک جمله، تبلیغ میشود. بعد از مدتی این آقای سناتور گرایشاتی به این مرد ابله پیدا میکند. بعد از اینکه سناتور میمیرد، در صحنهای که دارند او را دفن میکنند، تازه در این صحنه کارگردان دست خودش را رو میکند. در اینطرف تصویر که دارید میبینید، مقبرهای شبیه هرم که بالای آن هم چیزی شبیه چشم است، فردی را دارند دفن میکنند. از این طرف هم آقای گاردنر که اسمش هم واقعا باغبان است، شروع به قدم زدن میکند و به درختان و گل و بوتهها نگاه میکند و در انتها هم روی آب راه میرود. روی آب راه رفتن از معجزات خاص حضرت عیسی (ع) است که در اناجیل آمدهاست. حرفی که این فیلم میخواهد بگوید شبیه حرفی است که رمز داوینچی میگوید.
رمز داوینچی را اگر خوانده باشید میبینید که فراماسونرها یک رازی دارند و آن راز را نمیتوانند بگویند و آن هم این است که حضرت عیسی با مریم مجدلیه ازدواج کرده است و نسلی دارد و آن نسل باید حفظ و حمایت شوند و راز فراماسونرها، همین راز است. در واقع دارند راز حضرت عیسی (ع) را نگه میدارند تا کشته نشوند. به نوعی دارند از خانوادهی حضرت عیسی (ع) حمایت میکنند که این یکی از شاخدارترین دورغهای عجیب و غریبی است که گفته شدهاست. در واقع در این فیلم هم دارد همین مطلب را بیان میکند. میگوید که حضرت عیسی شما توسط فراماسونری درحال حفظ شدن است و تبلغ میشود. شاید آن خانم آقای سناتور همان مریم مجدلیه تصور شدهاست که حضرت عیسی (ع) با آن رابطه داشتهاست.
زندگی برایان یکی از آن فیلمهایی است که خشم همه را برانگیخت. از حد تمثیل فراتر رفت. فیلمی است که قصهی اول به این صورت است. در جای بیغولهای، در طویلهای، زنی بچهاش را بهدنیا آوردهاست و ناگهان سه مرد با هیبتی وارد میشوند و هدیه همراهشان هست و هدیهها را میدهند و بعد میروند. بعد از چند دقیقه دوباره بازمیگردند و هدیهها را برمیدارند و دوباره میروند. آن زن بیرون میآید تا ببیند که این افراد کجا رفتند. میبیند که طویلهای در آن بغل است که حضرت عیسی در آنجا به دنیا آمدهاست. این افراد اشتباهی وارد این طویله شدهاند و باید به طویلهی دیگر میرفتند. ما دیگر آن طرف را نمیبینیم که در آنجا چهخبر است. در ادامه، قصهی همین آدمی را میبینیم که این طویله به دنیا آمدهاست که زندگیاش به چه منوال میگذرد. او دنیا را به هم میریزد و .... این یک تمسخر بسیار واضح و آشکاری بود در رابطه با حضرت عیسی (ع).
فیلم "پرواز بر فراز آشیانهی فاخته" که در ایران به نام "دیوانه از قفس پرید" به نمایش درآمد. قصهی یک مردی است که او را به دیوانهخانه میآورند و متوجه میشوند که این آدم اصلا دیوانه نیست. آدم عاقلی است که دارد دیوانهها را عاقل میکند. او بهوسیلهی همان دیوانهها، شورشی در آن دیوانهخانه بهوجود میآورد و همه را فراری میدهد. یک گنگی درست میکند و ...
این هم فیلم "پرستار راچد" هست که اتاق کارش در حکم معبد یهودی ساخته شدهاست.
"مرد فیلنما" در واقع همینطور و دیگر توضیح نمیدهم. مردی است که میگویند یک فیل به یک زن تجاوز کردهاست و چنین موجودی را ایجاد کردهاست. قصه را به قرن نوزدهم بردهاست. یک هنرپیشه به این فرد علاقهمند میشود و میآید و به او توجه میکند و آخرش او درحال درست کردن یک کاردستی است. از او میپرسد که داری چه چیزی درست میکنی؟ میگوید دارم کلیسا درست میکنم.
E-T . یک موجودی که نمیدانیم ناگهان از کجا آمده است و روی زمین پیدایش میشود. تعدادی بچه به آن علاقهمند میشوند. این موجود بعد از مدتی میمیرد، بعد دوباره زنده میشود. در این زمان بچهها دوباره کمکش میکنند تا به آسمان برود. معجزه هم دارد. چیزهایی را شفا میدهد. بعضی از دردها را هم برطرف میکند. این تصویر هم برای شما آشنا است. سقف نمازخانهی سیستین در واتیکان. آن تصویر به نوعی خلقت آدم را نشان میدهد و با این پوستر به نوعی آن موجود را آسمانی کردهاست.
"ادوارد دستقیچی" چون خیلی وقت گم است تنها بگویم که واقعا شباهتهای بسیار زیادی به حضرت عیسی (ع) دارد.
فیلم "مردی در آتش" که در حدود 40 روز پیش از تلوزیون پخش شد. در این فیلم هم مردی است که بادیگارد است و استخدام میشود تا از بچهای حمایت کند. بچه دزدیده میشود و او میرود و انتقام میگیرد. در طول فیلم او، آن بچه را شیفتهی خودش کردهاست و خودش هم شیفتهی آن بچه شدهاست. این فیلم از بعضی از جهات شبیه E-T است. وقتی که برگبرنده دستش هست، خودش را تسلیم میکند تا کشته شود.
فیلم آخرین "گامهای یک محکوم به مرگ" که به نام "راه رفتن مرد مرده" معروف شده است، در آن شون پن را میبینید که در زندان است و گریمش شبیه به حضرت عیسی (ع) است، چهرهای که ما در ذهنهایمان از حضرت عیسی (ع) داریم، در فیلم تصویر میشود. یک راهبهای میآید و به او کمک میکند، به او انجیل میدهد تا بخواند. این فرد هم میگوید من بیگناهم و من هیچ کاری نکردهام و .... او را جرم قتل و مثله کردن دو نفر گرفتهاند. وقتی که دارند او را اعدام میکنند، او را به صورت صلیبی به تختی میبندند و سرنگی را که حاوی مواد کشنده است به دستش تزریق میکنند. این فیلم هم باز صدای کلیسا را درآورد که گفتند خیلی مسخره است. او یک مجرم است که او را شبیه حضرت عیسی (ع) میکشید و .... جالب این است که این فرد از اول تا آخر فیلم انکار میکند و میگوید که من بیگناهم ولی در لحظات آخر، زمانی که دارد سم روی بدنش اثر میکند، ما به خاطرات ذهنی او میرویم و متوجه میشویم که او این قتل را مرتکب شدهاست و خیلی هم فجیع، آن دو نفر را کشتهاست.
فیلم "رستاخیز قهرمان" هم فکر میکنم که پارسال از شبکهی نمایش پخش شد. چند روز پیش هم از شبکهی دو پخش شد. یک خبرنگاری در فیلم هست که به دنبال یک سوژهی جذاب میگردد. او خبرنگار ورزشی است. یک سیاهی را در کنار خیابان میبیند و به او کمک میکند. آن فرد به او میگوید که من یک زمانی قهرمان بوکس بودم. او میرود و تحقیق میکند و میبیند که بعضی از حرفهای او حقیقت است. او خبری را تنظیم میکند که آقای فلانی که همه فکر میکردند مرده، او زنده است. شهرت و اعتباری برای این فرد کسب میشود و بعد خانوادهی آن فرد میآیند و میگویند که پدر ما واقعا مردهاست. شما چه میگویید؟ قبرش موجود است، اسنادش موجود است. در این زمان ورق برمیگردد و این خبرنگار منفور و از از دفتر روزنامه اخراج میشود. در این بخش ما تازه متوجه میشویم که فیلم دارد به صورت نمادین قصهی حضرت عیسی (ع) را میگوید. یعنی اینکه شما فکر میکردید که او از داخل قبر زنده شدهاست، حرفی که مسیحیان میزنند، اشتباه بودهاست. ما مسلمانان میگوییم که اصلا اینطور نیست. او اصلا کشته نشد و اصلا به دست یهودیان نیفتاد که آنها بخواهند او را بکشند.
حالا من یک جمله هم دربارهی همراهی مسیحیت و یهودیت بگویم. تا الآن تقابل آنها را گفتم و از اینجا به بعد همراهی. آنها در بعضی از موارد واقعا با یکدیگر همراهی دارند و آن هم ضدیت با اسلام است. فیلمی در سال 2002 ساخته شد به نام Signs یعنی نشانهها. کارگردان هندیای که فیلم حس ششم را ساخت، این فیلم را ساخته است. در این فیلم مل گیبسون یک کشیشی است که به تازگی از قامت کشیشی استعفا دادهاست و دیگر لباسهایش را نمیپوشد. مثل آخوندهایی که میگویند که من دیگر نمیخواهم آخوند باشم! او این کار را کرده است ولی اتفاقی میافتد که او دوباره باز میگردد به همان قامت کشیشی و لباس کشیشان را میپوشد. آن اتفاق این است که او در خانهاش که یک مزرعهی بزرگ ذرت، آن را دربرگرفتهاست، در انتهای مزرعه میبیند که موجوداتی ماورایی آمدهاند و نشانههایی را روی زمین گذاشتهاند که از فضا به این صورت که در تصویر میبینید دیده میشود. در حین داستان فیلم اتفاقاتی میافتد و آنها یکی از این موجودات را میگیرند و میکشند و ... که قصهاش مفصل است. این اتفاقات باعث میشود که این فرد دوباره ایمان بیاورد و شک و تردیدی که داشتهاست دوباره درست شود. در فیلم گفته میشود که این نشانهها برای اولین بار در خاورمیانه دیده شدهاست. این نشانهها برای اولین بار در خاورمیانه دیدهشده است یعنی چه؟ به نظر شما این حرف به دین اسلام اشاره دارد؟ تصویر این نشانه را من از اینترنت برداشتم. تصویر این نشانه را 180 درجه بچرخانید و ببینید که چه چیزی دیده میشود. ببینید آیا میتوایند کلمهای را بخوانید؟ "محمد"
---------------
سوالات حضار:
آقای اهوارکی اگر بخواهیم براساس این نشانهشناسیها جلو برویم، همهی فیلمها با این مضمون جلو میرود.
اهوارکی: افراط و تفریط نباید کرد . هرساله بین 10 تا 20 درصد محصولات هالیوود به این طریق ساخته میشوند. من حدود 200 مورد فیلم سمبلیک برشمردهام و این در 20 سال اخیر بوده است. در 20 سال اخیری که من شروع کردهام و فیلمها را دیدهام و شمردهام. بیشتر این فیلمها را هم از تلوزیون دیدهام. من زیاد اهل فیلم دیدن نیستم چون فرصت آن را ندارم. خدمتتان عرض کنم که خیلی فیلمهای زیادی است که به این طریق از تورات و انجیل استفاده میکنند. اولین فیلمی که میتوانم نام ببرم و صامت هم ساخته شده است، ساختهی سال 1921 میلادی است به نام "دیوید پرتحمل". به کتاب فرهنگ فیلمهای ژور سادن نگاه کنید. آنجا خود ژور سادن میگوید که قصهی یک کشاورزی است به همراه شش فرزندش که علیه خان قیام میکنند، شورش میکنند و خان را سرکوب میکنند. خود ژور سادن نوشته است که این قصهی داوود و جالوت در تورات است که به این صورت جدید اقتباس شده است. داستان را به یک روستا آورده و اسمش را هم دیوید گذاشته است. نه کلا باید منکر شد. من با دو رویکرد مواجه هستم. عدهای میگویند که آقا، شما اصلا توهم توطئه دارید و همه چیز را دارید نشانه میبینید. نه! من همه چیز را نشانه نمیدانم. من دارم میگویم 10 الی 20 درصد فیلمها اینگونهاند. یعنی حداکثر آن، از 20 درصد بیشتر نیست. عدهای هم میگویند همهی آثار این اینگونه است. نه. اینطور هم نیست. نه صفر است و نه صد. ما به اندازهی متوسط آن اعتقاد داریم.
آیا این نتایج، حاصل مطالعات شخصی شما است یا در سینمای دنیا هم اینگونه برداشتها شدهاست؟ آیا سازندگان این فیلمها که مورد بحث شما بودهاند اذعان داشتهاند که این مطالب در این فیلمها بودهاست یا خیر؟
اهوارکی: حقیقت امر این است که من با تحقیقات خودم این کار را شروع کردم. سال 1385 کتابی دیدم که در دو سال قبل از آن یعنی در سال 1383 چاپ شده بود به نام کاوشی در الاهیات و سینما که انتشارات بنیاد سینمایی فارابی آن را چاپ کرده بود. یکی از مقالات آن دقیقا همین عنوان را دارد. « عیسی مسیح ستارهی سینما» یا تصویر عیسی در سینما، که شخصی به نام ویلیام آل تلفورد آن را نوشته و آقای شهریار وقفیپور آن را ترجمه کردهاست. اینجا آمده و فیلمهایی که در رابطه با حضرت عیسی نوشته شدهاست را معرفی کردهاست که عمدتا تمرکزش روی فیلمهایی است که مستقیما به حضرت عیسی میپردازد. تابهحال حدود 30 الی 40 عدد فیلم دربارهی زندگی حضرت عیسی (ع) ساخته شدهاست که این کتاب که در سال 1998 نوشته شده و در سال 1383 هم به فارسی ترجمه شده است. در تتمهی کتاب هم حدود 5 یا 6 صفحه دربارهی فیلمهایی که به نحوی به حضرت عیسی میپردازند صحبت کردهاست و گفته است که دیگران هم در این زمینه تخصصهایی دارند و چند نویسندهی دیگر را نام برده است. من بعضی از فیلمهای تاریخ سینما، مخصوصا فیلم جان فورد را با استناد به این کتاب در این جلسه ذکر کردم.
در مورد فیلم دالان سبز بهنظر بنده علیرغم تحلیلهای شما، تأثیرات شگرف معنوی در مردم داشتهاست و فرد سیاهپوست مردی مقدس و دارای قدرتهای ماورائی است که بهخاطر معصومیتش آن را بهدست آوردهاست. آیا شما بازخورد این موارد را عکس برداشتهای بنده میپندارید؟
اهوارکی: اگر منتقدهای خارجی برای شما قانعکننده هستند از جیمز برادلی نمونهای برای شما میآورم. شما اگر صفحهی Green Mile را در سایت IMDB باز کنید، در قسمت بالای سایت نقدهایی که برای این فیلم در روزنامهها و مجلات دنیا نوشتهشده است را آورده است. اولین متن آن که برای منتقدی است که همین چند روز پیش فوت کرد و معروفترین منتقد است و حدود 50 یا 60 سال بود که نقد مینوشت. دومین نقد آن برای جیمز برادلی است که تقریبا از سال 1993 نقد مینویسد. جوانی است که نقدهای خوبی هم مینویسد. در آن نقد این آقای جیمز برادلی در نقدشان که لینکش را میتوانید در اکثر سایتها ببینید یک پاراگراف اشاره کردهاست که کسانی که واقعا دارند چشمشان را میبندند و نمیگویند که این فیلم در رابطه با حضرت عیسی است حقیقتا کور هستند. کسانی که نمیتوانند ببیند JC ، زیرا John Coffey اولین حرفش JC است، Jesus Christ هم اول حرفش JC است. میگوید این JCدر این فیلم با JC معروف تشابهاتی دارد و کسانی که این مطلب را نمیگویند دارند دروغ میگویند یا دارند اغماض میکنند. برای اولین بار این مطلب را من از آقای افخمی شنیدم. ایشان چون رمان مرشد و مارگاریتا را خیلی دوست دارند و بارها آن را خواندهاند، در رمان مرشد و مارگاریتا، قصهی پیلات و حضرت عیسی (ع) به نحوی تکرار شدهاست و خیلی هم خوب توضیح داده شدهاست. آقای افخمی چون آن رمان را خیلی دوست دارند، نتیجتا شناختشان از حضرت عیسی از آن رمان است. ایشان وقتی این فیلم را دید، در سال 1379 در جایی با هم بودیم، ایشان گفت که بهنظرم این فیلم تمثل عیسی است. بعد من هم رفتم و فیلم را دیدم و متوجه شدم که واقعا راست میگوید. من نقد آن را هم نوشتهام که ان شا الله سعی میکنیم در هفته، با نقد، یکی از این فیلمها را معرفی کنیم.
بحثی که در مورد اختصاص حضرت عیسی به یهود و قوم بنیاسرائیل فرمودید بحثی اختلافیست که اکثر علمای ما به گونهای متفاوت فهمیدهاند و عیسی (ع) را یکی از پیامبران اولوالعزم و جهانی میدانند.
اهوارکی:
مطلب ایشان درست است. این مسئله مورد اختلاف است. ولی خوب، خیلی از علما این مطالب را طرح نکردهاند که بخواهند دربارهاش بحث کنند. مثلا آن حدیثهایی که ایشان میفرمایند که پیغمبران اولوالعزم رسالت جهانی دارند و صاحب کتاب هستند، خوب ما پیغمبرانی داریم که صاحب کتاب هستند، مثل حضرت داوود که اولوالعزم نیست. یا پیغمبری داریم که شریعت ندارد، مانند حضرت عیسی ولی اولوالعزم است. یعنی وقتی شما به اناجیل نگاه میکنید، یا در جاهای دیگر، در قرآن هم بارها تأکید شدهاست که حضرت عیسی بعد از موسی آمد. بههرحال این بحث، یک بحث اختلافی است و باید مبسوط در وقت دیگر و در مکان دیگر در این رابطه صحبت شود.