- ۰ نظر
- ۳۱ فروردين ۹۴ ، ۲۲:۵۹
قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانوندیزاین میگذرد! و دقیقتر قریب به یک سال از کم فعالیت شدن و خسته شدن یانوندیزاین!
یانوندیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقهمندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلیها در سالهای ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیلهای گاهبهگاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانشگاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانوندیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع میکردند. خیلیها ابراز لطف فراوانی را در این سالها به تیم فعال یانوندیزاین ابراز کردهاند و همین خیلیها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیشبرد حرکت یانوندیزاین بودند.
واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یکسالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزهای که این سالها پشت یانوندیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سالهای گذشته افتاده بود مانع آن میشد که به کل یانوندیزاین را فراموش کنیم....
ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردیبهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابهپای تحولاتی که در پیرامون ماست.
سیبﻫﺎی کوچکِ سبز ﻛﻢﻛﻢ بزرگ ﻣﻲشوند. هر چه ﺑﺰرگﺗﺮ شوند، رنگشان زردتر ﻣﻲشود. زمین سیبﻫﺎ را خیلی دوست دارد. به آنﻫﺎ محبت ﻣﻲکند. اما سیبﻫﺎی کال ﻧﻤﻲدانند. وقتی سیبﻫﺎ زردِ زرد شوند، ﻣﻲفهمند زمین چه قدر آنﻫﺎ را دوست داشته، آن وقت خود را به آغوش زمین ﻣﻲاندازند.
سیبﻫﺎی زرد پس از مدتی زندگی در کنار زمین، خسته ﻣﻲشوند. ﻛﻢﻛﻢ قهوهﺍی ﻣﻲشوند. آن قدر غُصّه ﻣﻲخورند تا بمیرند.
آیا محبتی بیشﺗﺮ از محبت زمین و سیب هست؟ بله هست. محبت شما و سیب. محبت شما و سیب، ﻣﻲتواند سیب را از بغل زمین جدا کند. سیب، شما را از زمین هم ﺑﻴﺶتر دوست دارد. شما ﻣﻲتوانید سیب را از غم، غصه و مرگ نجات دهید. اگر آدمی، سیبی را که پای درختی بر زمین افتاده بردارد، سیب شاد ﻣﻲشود. آن سیب منتظر ﻣﻲماند، تا آن آدم او را بخورد؛ و برای همیشه با هم زندگی کنند.
چقدر مطمئن هستیم که وقتی یکی از پاهای خود را بلند میکنیم تا گامی برداریم، حتما موفق به گذاشتن آن گام میشویم؟ چقدر مطمئن هستیم که مثلا زمین زیر پای ما یک وقت خالی نمیشود یا نیروهای عضلاتمان ناگهان ناکارآمد نمیشوند و ما آن زمان حتی قادر به نگهداشتن خودمان هم نیستیم. این اطمینانهای ما نوعی غرور نیست؟
عکاس امریکایی، کری اسکارباکا، در مجموعه عکسی با عنوان «تقلا برای ماندن» ناپایداری آدمی را به تصویر کشیده است. این معرفت که آدمی حتی به خوبی عنان جسم خود را در پهنهی عالم ماده ندارد، معرفتی سخت تکاندهنده و درس آموز است؛ معرفتی که پردههای خودبینی ما را بیشک متزلزل میکند.
مسابقه شروع شده؛ بین آقای آدم و آقای دیو. در هر نوبت، یکی از بازیکنان مهرهی خود را در صفحه میگذارد. هر وقت دو مهرهﻯ همرنگ در یک امتداد قرار گیرند، مهرههای غیرﻫﻢرنگ بینشان را هم با خود یکﺭنگ میکنند.
فرشتههایی مهربان ﻣﻰگویند: آقای آدم! آرزوی ما پیروزی شماست. توجه کنید؛ تنها مهم نیست که مهرههای سفیدی بیاورید؛ باید حواستان باشد که مهرههای سفید را در کدام خانه قرار میدهید؛ از بسیاری مهرههای سفید، شاد و از بسیاری مهرههای سیاه، غمگین نباشید؛ ... .
حتی در این بازی نشانههایی هست؛ برای آنان که... .
قدیم عرف بود در خیلی مکانهای زیارتی یا سیاحتی دوربین بهدستهایی بودند که عکس ویژه میگرفتند و کمبودن دوربین در بین مردم بازار اونها رو داغ نگه میداشت. امروزه که همه با هر سن و سال و از هر طایفه و قشری دوربین یا موبایل دوربیندار دارند و عملا عکاسی دیگه گوهر نایابی نیست، باز هم باید خدماتی ویژه وجود داشته باشه که از پس همه برنیاد. شما دوست دارید یک مجسمه از خودتون به ابعاد کوچیک داشته باشین؟ یک عکس سه بعدی ازتون بگیرن و کمی بعد سایز کوچک خودتون رو بهتون بدن!!!؟
اسپون و تاماگو با ساخت این ابزار که عبارته از دوربینی سهبعدی و متممی رایانهای در ترکیب با دستگاه پرینت سهبعدی، امکان تکثیر کوچک آدمها رو فراهم کردن. به کمک فنآوریهای جدید پرینت سه بعدی این جور خدمات هم دیگه الان خدمات خاصی نیستن :) و حتما خیلی ها بدشون نیاد آدم کوچولوی خودشون رو داشته باشن. به خصوص در تمدنی که میراثدار قومهای بدویه. به یاد تمدنهای کهن و توتمهای قدیمی....
عکاس این مجموعه با حذف پرسوناژ خودش از تصاویر و حفظ سایهی خودش با نگهداشتن یک جفت کفشش در تصویر این طور القا کرده که گویا صحنه رو ترک کرده و از سایهی خودش عکسگرفته و سایه به واسطهی باقی موندن کفشها اصلا متوجه این رخداد نشده!
مجموعه کارها رو به جز بیان طنزآمیزش میشه تلاش و بازنمودی از شناخت خود تفسیر کرد. نگاه کردن به خویشتن خویش و این مفهوم که در نگاه به خویش باز هم تنها همین میزان درک حاصل آدمی می شه. یا به تعبیر خود عکاس «من بیش از این خودم رو نمیشناسم....»
با دیدن این کار که به عنوان یک مجسمه در نمایشگاه هنر در سنگاپور ارائه شده یاد داستانهای اساطیری افتادم که صحبت از باربری زمین و آسمان بر شانههای یک حیوانی موجودی چیزی دارند. در این کار آدمی اون حیوان رو بر دوش خودش گذاشته! :) آدمی که بار آفرینش رو بر دوش قرار بود بکشه زیر بار طبیعت وحشی داره سعی میکنه دووم بیاره...
نام اثر هم عجیبه. پانتیتیک به معنای اسفار اربعه مصطلح یا به تعبیری دیگه پنجسفر کهن تورات... چرا؟
هر کدوم از صحنهپردازیهای زیر به تنهایی یک داستان کوتاه پر از حرفه.
تخیل های کودکانه و با حال :)
"روی آب- On the water " یک کار دانشجوییه که مربوط به یکی از دانشجوهای آکادمی سنت یوست به نام Yi Zhao هستش.
مراحل طراحی کاراکترها و فضاها و درواقع تمام کارهای تصویری این انیمیشن توسط همین فوتوشاپ خودمون ساخته شده! و تمام متحرکسازیهاش هم به وسیله افترافکت انجام شده. در واقع یعنی با صرف زمان هفت ماه من و شما هم می تونستیم چنین انیمیشنی رو بسازیم و نیاز به امکانات خاصی نبود؛
اگر و تنها اگر سناریو و داستان کاملی زیر دست داشتیم! مانند اون چیزی که در " روی آب" مشاهده میکنیم.
انیمیشنی ساده و کوتاه و با ریتم و موسیقی فوق العاده تاثیر گذار…
و البته با جهان بینی خاص خودش.