اگرچه قطعه ویدئوی همراه این پست ساخته پاول اوکتاویوس به نحوی شاعرانه تدوین شده که خودش مستقلا به عنوان یک اثر خوب کلیپ مستند، دیدنی و قابل بحثه اما من قرار دارم در مورد خود اثر اینستالیشن حرف بزنم.
انبار تسلیحاتی قدیمی به طور مخروبه در دل شهر جا مونده و هیچ استفاده درستی ازش به عمل نمیاد. تصمیمگیران شهر درنظرمیگیرن تا اون رو به فضایی جمعی و اجتماعی با کارکردی فرهنگی تبدیل کنن. آیا میان و پرش می کنن از بنر و پیام و تصویر و نمایشگاه؟ آیا تصنعی اون رو به هزار و یک گلدان و گیاه و رنگ و ... مجهز میکنن؟ چه میکنن؟
اون ها می گیرن و کار رو به یک هنرمند یعنی آنا هامیلتون میسپرن و اون هم می گیره به نحوی بسیار بسیار مبدعانه جشنوارهای از نخها و آویزها و پارچه در هماهنگی با موسیقی و سکوت و رفتارهای ساده اجتماعی برپا میکنه...
نمیخوام از چنین کارهایی که متناسب با فرهنگی خاص طراحی و اجرا شده برای داخل کشور الگو سفارش بدم. نه. اما به نظرم در این طور کارها درسهای آموزندهای برای طراحان داخلی هست. طراحان چنین کارهایی برای رسیدن به اهداف فرهنگی خودشون خیلی خیلی خوب عمل میکنن اما ما غالبا در میون سودای انتقال هزاران پیام گم میشیم....
----
پیشنهاد میکنم هم طراحان و هم فعالان فرهنگی که احیانا ممکنه روزی در مقام کارفرمایان چنین کارهایی قرار بگیرن، حتما پست و ویدئوی اون رو مشاهده کنن.