ما در استفاده از منابع زمین و استخراج عناصر و مواد آن چنان آنها را تغییر میدهیم که طبعا کمتر عذاب وجدان هم میگیریم. مثلا وقتی نفت را به پتروشیمی و صنایع مربوطه میبریم و دست آخر پلاستیکها را تولید میکنیم، وقتی بچهمان را در کالسکه پلاستیکی خودش میگذاریم اصلا توجه نداریم که او در میان یک سرزمین بقایای موجودات ریز و درشت میلیونساله و با استفاده از منابعی عظیم دارد این احساسات کودکی سرشار از لذت و آرامشش را تجربه میکند. همین ما اگر مثلا یک روز صبح در خیابانی با درختی شکسته مواجه شویم حتما افسوس میخوریم و ناراحت میشویم.
میخواهم بگویم مشکل بشر امروز بدذاتی و بدخواهی نسبت به طبیعت نیست. بشر معمولا دچار غفلت میشود و طبیعت را فراموش میکند وگرنه خود را اتفاقا ولی و سرپرست طبیعت میداند و کمتر پیش میآید که برای طبیعت و بقای منابع طبیعی بد بخواهد. حالا به یاد بیاورید دفترهای سالیان مدرسه و درس و تحصیلتان را.... کمتر میفهمیدیم این ورقههای سفید پوست درختانیست که لایه لایه کنده شده و پاک شده و در دسترس ما قرار داده شده تا عالم شویم. ما همه دچار غفلتی طبیعی به راحتی آن برگههای سفید را سیاه میکردیم.... شاید طرح چنین محصولاتی که به کل ردپای طبیعت را از زندگی ما حذف نکنند قدمی فعال و مثبت برای هوشیاری در مقابل غفلتی باشد که جمله گرفتار آن هستیم.....