نگاه باریکﺑﻴﻦ و زیبانگر از ویژگیﻫﺎیی است، که هنرمندها و دانشمندان حقیقی در آن اشتراک دارند. کسانی که از چنین نگاهی برخوردار باشند، ﻣﻰتوانند به بیان زیبایی از زیباییﻫﺎی هستی دست یابند. این نگاه زیبا گاهی مرز بین دانش و هنر را محو ﻣﻰکند؛ و ما را به تماشای زیباییﻫﺎی بدون مرزی که به اقلیم هنر یا علم تعلق ندارند، ﻣﻰنشاند. گاهی تبیین گوشهﺍی از پیکرهﻯ دنیا، از زبان کسی که در کار سرودن نیست، به افسونﮔﺮی و فریبایی یک شعر نزدیک ﻣﻰشود. و گاه از این نگاهﻫﺎی زیبا، زیباییﻫﺎی دیگری بیرون کشیدهﻣﻰشود.
مثلا، فرض کنید کسی با بیان این عبارت آرام نگیرد، «هوا حالتی از ماده است. در این حالت، نیروی بین ذرات تشکیلﺩهنده، آن قدر کم است، که ذرات آزادانه به هر سو حرکت ﻣﻰکنند»؛ و نتواند این گونه از کنار موجود لطیف و رقیقی بگذرد، که با وجود تعلقش به عالم پستﺗﺮ، به آسمانﻫﺎی بلندتری که محل پرواز فرشتگان است، تنه ﻣﻰزند؛ و شاید بعد از نور، شبیهﺗﺮین اندام دنیا به نادیدنیﻫﺎ باشد. ممکن است چنین کسی در توصیف هوا این طور بگوید، «هوا یک دریاست؛ اما به جای زیر پایمان، بالای سرمان در تلاطم است.» و بعد به نتایج شگفتﺍنگیزی برسد؛ مانند این که، پرندگان در این دریا شنا ﻣﻰکنند؛ درست همانگونه که ماهیان، در آب این کار را انجام ﻣﻰدهند؛ و البته ما هم ﻣﻰتوانیم در این دریا کشتی برانیم!
فرانچسکو لانا، یک کشیش ایتالیایی بود، که در سال ۱۶۷۰ طرحی از یک کشتی شناور در هوا ارایه کرد. اساس طرح او استفاده از کرهﻫﺎیی مسی با پوستهﻫﺎی بسیار نازک بود، که ﻣﻰبایست با گازی سبکﺗﺮ از هوا پر شوند، تا امکان شناور ماندن کشتی و حرکت آن را در هوا فراهم کنند. او در این ایده از آزمایشﻫﺎی دانشمند آلمانی، اتو وان گریکه با ﻧﻴﻢکرهﻫﺎی ماگدبورگ تاثیر پذیرفت. البته کسی موفق نشد آن کشتی را بسازد؛ چرا که هوا ، چنان کرههای نازک خالی از هوا را میفشرد، که از شکل میافتادند.