یانون دیزاین ... yanondesign

نگاهی روزانه به طراحی و هنر
نشریه‌ی ‌الکترونیکی روزانه؛ جسـتاری در هـنر و طـراحی
مشترک روزنامه یانون‌دیزاین شوید
پس از تکمیل فرآیند ثبت نام، ایمیل دریافتی را تایید نمایید.
تبلیغات

دوباره یانون‌دیزاین

قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانون‌دیزاین می‌گذرد! و دقیق‌تر قریب به یک سال از کم فعالیت‌ شدن و خسته‌ شدن یانون‌دیزاین!

یانون‌دیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقه‌مندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلی‌ها در سال‌های ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیل‌های گاه‌به‌گاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانش‌گاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانون‌دیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع می‌کردند. خیلی‌ها ابراز لطف فراوانی را در این سال‌ها به تیم فعال یانون‌دیزاین ابراز کرده‌اند و همین خیلی‌ها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیش‌برد حرکت یانون‌دیزاین بودند. 

واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یک‌سالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزه‌ای که این سال‌ها پشت یانون‌دیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سال‌های گذشته افتاده بود مانع آن می‌شد که به کل یانون‌دیزاین را فراموش کنیم....

ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردی‌بهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابه‌پای تحولاتی که در پیرامون‌ ماست.

مردی که راه‌ رفتن‌ش قشنگ بود

جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۳:۴۷ ب.ظ

این سال‌ها رسم شده در هیئت هنر که هر ساله متناسب با گوشه های بی مثال حماسه عاشورای امام حسین (ع) بچه های هنر قلم به دست می‌گیرند و تصویرهایی می سازند. کارگروه تصویرسازی هیئت!
این جا این چند روزه سعی می‌کنم برخی از تصویرسازی های سال‌های قبل را منتشر کنم.

---------

صدای شمشیرش میآمد، صدای تاخت اسب و زمزمه‌ شعری که می‌خواند‌: "این مبارزه جوهره مردان را آشکار می‌کند، این مبارزه، ادعا را از حقیقت جدا می‌کند."

نفس‌ها حبس بود. جوان‌ها خویشاوند، سر لای زانوها پنهان کرده‌بودند تا فریادی را که در راه است نشنوند. جوان‌ها، نیمه‌شب، دور از چشم بزرگ‌ترها رفته‌بودند بیابان، با هم پیمان بسته بودند، پیش از علی اکبر (ع) بروند. می‌دانستند هر زخم تن علی، پدرش را تکه تکه می‌کند.
اما مگر پدر و پسر گذاشته بودند.
علی گفته بود: "من باشم و شما بروید؟".
پدر گفته‌بود‌: "اول علی! فقط قبل رفتن چند قدم پیش رویم راه برود" 
 
(متن از فاطمه شهیدی)
 

نظرات (۱)

بیش از این بابا دلم را خون مکن
زاده ی لیلا مرا مجنون مکن

گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست
رو که در یک دل نمی گنجد دو دوست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی