- ۱ نظر
- ۲۳ دی ۹۴ ، ۱۲:۵۹
قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانوندیزاین میگذرد! و دقیقتر قریب به یک سال از کم فعالیت شدن و خسته شدن یانوندیزاین!
یانوندیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقهمندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلیها در سالهای ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیلهای گاهبهگاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانشگاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانوندیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع میکردند. خیلیها ابراز لطف فراوانی را در این سالها به تیم فعال یانوندیزاین ابراز کردهاند و همین خیلیها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیشبرد حرکت یانوندیزاین بودند.
واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یکسالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزهای که این سالها پشت یانوندیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سالهای گذشته افتاده بود مانع آن میشد که به کل یانوندیزاین را فراموش کنیم....
ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردیبهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابهپای تحولاتی که در پیرامون ماست.
تا به حال در برخورد با تابلوهای راهنمایی رانندگی دوزبانه احساس نکرده اید که چه قدر بی دلیل شلوغ هستند؟ این مساله در اقلیم هایی با حضور چندین قومیت و چندین زبان ممکن است به معضلی جدی بدل بشود. آیا راهی برای حل معضل چندزبانی در تابلوهای راهنما نیست؟
تورکنیچ یهودی از ساکنین سرزمینهای اشغالی است. به گفتهی خود او گفتار و نوشتار روزانهی ساکنین سرزمین های اشغالی تلفیقی است از سه زبان انگلیسی، عربی و عبری. این موضوع موجب آن است که به شکل ناخودآگاه، ظاهر حروف و صدای این سه زبان در ذهن آنها همزمان متبادر شود. او به کمک یک متخصص بینایی سنجی به بررسی رفتار ذهن به هنگام مطالعه و برخورد با حروف میپردازد و در پایان به نتایج جالبی میرسند. در نتیجهی مطالعات آنها متوجه میشوند که در حروف عربی نیمهی بالایی حرف موجب اصلی تمایز و شناخته شدن آن است و حتی با حذف کردن نیمهی پایینی باز هم قابلیت خوانده شدن دارند. همین موضوع را آنها به عکس در حروف عبری مشاهده میکنند. جایی که نیمهی پایینی حروف نقشی کاراکتریستیک دارند. تورکنیچ در روند مطالعهی خود همهی جایگشتهای ممکن را برای روی هم قرار گرفتن حروف این دو زبان امتحان میکند و نتایج قابل قبول را حفظ میکند. در پایان او با اندکی تغییر در ابعاد حروف، الفبای جدیدی را میسازد.
البته جای این پرسش باقی ست که آیا میتوان ریشهش مشترک این زبانها را عامل این همخوانی دانست؟
یزدیبندیهای ایرانی یکی از ارکان معماری سنتی ما هستند که اگرچه تزئیناتی به حساب میان اما رفتارهای سازهای هم داشتند. یزدیبندیها عبارتند از هندسههایی پیچیده که سطوح ساده داخلی طاقها رو به تقسیمبندیهای کوچکتر تا چشمه طاق میرسوندن و با برهشتگیهای حسابشده از سادگی و یکنواختی فضای داخل میکاستند و شاید تاثیرات خوبی هم بر انعکاسهای صوتی و نوری در فضای زیر طاق داشتند.
با دیدن این طرح شگفتآور استودیو هرزوگ و دمورن برای آسمانه مجموعه کنوانسیون در بازل سوئیس ناخودآگاه یزدیبندیهای ایرانی مقابل چشم آدم میاد. چه میراثی که داریم و چه اقتباسها که می تونستیم و می تونیم داعیهدار اونها در معماری امروز باشیم و حیف .......
سومین پستیه که در یانوندیزاین از کارت های ویزیت خلاقانه می گذارم. و می دونم که دوستان طراحم با دیدن این طور نمونهها چیزهای خوبی به دست میارن معمولا. البته کارتهای این پست عموما کمی پرهزینه تر از کارت های ویزیت معمولن.
همین کارت ویزیت و وسواس در طراحی اون گاهی برای برخی از آتلیه های جوون یا طراحها در ابتدای کار به یه دغدغه تبدیل می شه.
پله یکی از چیزهایی که در زمانه مدرن (منظورم چهارصد پونصدسال اخیره) خیلی مورد توجه معمارها و طراح ها قرار گرفته. نمی دونم چی در پله هست اما معمولا در کتب هنر این رو به وجود حرکت در پله و توجه جریان مدرن به حرکت و ... نسبت می دن که به زعم من نوعی خودبزرگ بینی عالی جنابان مدرنه!!! :) به هر تقدیر مجموعه ابداعات این عصر و توانایی های تکنولوژیک و ساخت امروزه ما رو به جایی رسونده که خیلی ابتکارات سر این موجود بیچاره درمیاریم.
مجموعه ای از چندین پله مدرن و پسامدرن در معماری عصر اخیر.
دوچرخه به واسطهی مکانیک قابل فهمش مرکبیه که آدمی رو در سطح یک استفاده کننده نگه نمی داره. بارها شده خود من به خودم اجازه دادم نظر بدم که اگه این طوری بود بهتر بود و یا اگه بشه فلان چیز رو براش درست می کنم! حتی سودای طراحی یک دوچرخه کامل مختص به خودم هنوز هم در کسی مثل من وجود داره.
به نظر من این یک معیاره. هرچیز در دنیا که آدمی رو محدود کنه و ناامید کنه و راه ابداع و رشد رو ببنده چیزی ظالمانه ست و ظلم چیز خیلی بدیه!
این نگاه تا حدودی می تونه متناظرباشه با نگاه طرفداران جریان open-source در مورد شرکت اپل و روند ظالمانه اون :)
خیلی از این پست لذت بردم؛
نه از این که دوچرخه هایی عصیانگر رو می بینم.
از ابداعات شون کمتر لذت بردم و گاهی حس کردم اصلا هدف همین عصیان بوده انگار اما از نفس جرات هاشون بیشتر خوشم اومد.
---------------------------------------
این پست رو به افتخار رسای عزیز می گذارم که گاه گاهی این جا با کامنتهاش دلمون رو گرم می کنه، و البته :) به افتخار خودم که الان از پس پنج سال انتخاب دوچرخه به عنوان وسیلهی رفت وآمدم در شهر تهران، هنوز راضی و شاکرم از این انتخاب :)
یک کار بی خود همین طوریه ! اما خب جالب بود.
یه طور سازه که با وسایل دم دستی درست کرده.
همه این چیزها رو شما هم پیرامون خودتون دارین!