- ۴ نظر
- ۰۱ تیر ۹۱ ، ۱۱:۴۷
قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانوندیزاین میگذرد! و دقیقتر قریب به یک سال از کم فعالیت شدن و خسته شدن یانوندیزاین!
یانوندیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقهمندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلیها در سالهای ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیلهای گاهبهگاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانشگاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانوندیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع میکردند. خیلیها ابراز لطف فراوانی را در این سالها به تیم فعال یانوندیزاین ابراز کردهاند و همین خیلیها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیشبرد حرکت یانوندیزاین بودند.
واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یکسالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزهای که این سالها پشت یانوندیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سالهای گذشته افتاده بود مانع آن میشد که به کل یانوندیزاین را فراموش کنیم....
ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردیبهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابهپای تحولاتی که در پیرامون ماست.
الگوی این بنای اداری-فرهنگی چه قدر زیاد شبیه خانه های سنتی اقلیم شمالی کشور خودمونه.
حتی مصالح و تکنیک های ساخت جدید و حتی امکان های فنآورانه جناب طراح رو فریب نداده تا در عصری که می تونه به ظاهر به طبیعت و الزاماتش پشت کنه، این کار رو انجام بده. با همین روشهای امروزین به گفتمان با طبیعت پرداخته و اون چه رو طبیعت به مثابه قانونی به او یادداده به کار بسته...
چند روز قبل همون روزهای تعطیلی عید، گوگل خبر داد که با سرویس street view گوگل ارثش رفته سراغ جنگلهای آمازون و اون جاهایی که ممکنه تو رویاهاتون هم بهش دست تون نرسه رو به همت این سرویس تا تو خونه هاتون آورده و راهها رو نزدیک کرده
به شخصه تا به حال از این سرویس خیلی استفاده کردم و لذت بردم و به نظرم برای دوستان اهل ذوق و اهل هنر زیادی خوبه!
برای گرفتن تصاویر مربوطه و تهیه این دیدهای انسانی، دوربین مخصوص گوگل رو روی قایق هم سوار کردند و برای همین خیلی منظرهاش به طوری گرفته شده که انگار شما وسط رودخانه آمازون روی قایق نشستین.
امروزه روز قشر متوسط روبه بالا هم گاهی دیگه به هر تقدیر رو به ویلاسازی میارن در ایران. نه که منکر وجود فقر و نیاز زیاد ملت بشم . می دونم خیلی زیاد در بین مون افرادی هستند که حق نان های شبشون رو در خرج و برج های ما به ودیعه گذاشتند اما کم هم ندیدم نمونه هایی از اقشار متوسط که به خاطر ایجاد فرصت های به زعم اونها ویژه، به صرافت ویلاسازی افتادن.
همین همهگیری ویلاسازی شاید من رو تحریک می کنه که در موردش در یانوندیزاین حرف بزنم وگرنه اگه می دونستم این کار منحصر به اقشار پردرآمد و بیدرده اصلا انگیزه نداشتم بهش توجه کنم. اما حالا انگیزه خیلی دارم که نگاه ها رو در این مساله کم کم درست کنیم.
در ایران اگرچه معمارها خیلی جنایت کاریم :) اما همه تقصیر از معمارها هم نیست. نگاه امت هم باید درست بشه. ببینین اگه قراره در دل طبیعت و فلان منطقه هم دوباره خونه ای ویلایی ساخته بشه که همون کیفیت خونه توی شهر رو داشته باشه اصلا خب چه کاریه!!!؟
می دونین اگه در ویلاسازی به کیفیات طبیعی بها بدیم حتی خیلی وقتها هزینه ساخت مون می تونه کاهش پیدا کنه؟
نوشته بودم "چه رویایی!" از سر نافهمی بود و ظاهر بینی.
من که از متنش چیزی متوجه نشدم و برای همین نوشتم که نمی دونم چی می گه، یکی از دوستان لطف کرد و در جواب این لاادری من این مطلب رو فرستادن که اضافه می کنم به پست:
عکس هایی که تو پست شما اومده مربوط به کشور کنگو تو قلب آفریقاست. کشوری که در طی 15 سال گذشته 40 گروه مسلح در اون به مبارزه پرداختن. از سال 1998 تا سال 2007 در حدود 5.4 میلیون مرگ و در طی فقط یک سال 2006 میلادی بیش از 400.000 مورد بی عفتی گزارش شده. این آمار وحشتناک کشته ها و ناامنی ها تاثیر دردناکی بر عکاس داشته و اون برای نشون دادن رنج خودش اقدام به استفاده از یک نگاه سورئال برای به تصویر کشیدن این کشور کرده. برای رسیدن به این هدف با کمک فیلم های مادون قرمز Aerochrome (این نوع فیلم در سال 1940 برای تشخیص استتار توسط ارتش آمریکا تولید شده بود)، منظره طبیعی اونجا رو به رنگ قرمز آزار دهنده و لباس سربازان رو به رنگ بنفش تیره در آورده که به نظر تونسته تو هدفش به موفقیت نسبی دست پیدا کنه."
---------
یه دنیا ممنون از لطفتون به یانوندیزاین و همکاریهاتون. فقط نمی دونم واقعا کسی مشکل برخورده با کامنت گذاری در یانوندیزاین.
بچه که بودم (هنوز بچه ام ها! ، منظورم بچه تر که بودم) وقتی بعدظهرها از سرویس دبستان پیاده می شدیم، صد و چند متری راه را تا خانه با بچه ها به کاج بازی می گذراندیم. کاج بازی اسمی بود که ما به جنگ با میوههای سفت و سخت کاج به عنوان تیر نام داده بودیم. آن قدر این ها محکم بودند که واقعا می ترسیدی یکی شان بهت بخورد و زخم و زیلی شوی!!!
فرق بین امثال من با فکری که این چنین با میوه های کاج بازی کرده فقط در این نیست که من کودکی هشت ساله بودم و این ها یک استودیوی باتجربهی طراحی! راستش من تا قبل از دیدن این کار، همین امروز هم که تجربه طراحانه اندکی دارم، اصلا به ذهنم خطور نکرده بود این چنین کار خوبی به لحاظ تجربی!