- ۰ نظر
- ۲۲ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۴۰
قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانوندیزاین میگذرد! و دقیقتر قریب به یک سال از کم فعالیت شدن و خسته شدن یانوندیزاین!
یانوندیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقهمندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلیها در سالهای ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیلهای گاهبهگاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانشگاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانوندیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع میکردند. خیلیها ابراز لطف فراوانی را در این سالها به تیم فعال یانوندیزاین ابراز کردهاند و همین خیلیها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیشبرد حرکت یانوندیزاین بودند.
واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یکسالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزهای که این سالها پشت یانوندیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سالهای گذشته افتاده بود مانع آن میشد که به کل یانوندیزاین را فراموش کنیم....
ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردیبهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابهپای تحولاتی که در پیرامون ماست.
معمولا همهی بچهها تاببازی را دوست دارند و حتی با کمترین امکانات هم پدر و مادرها برایشان تاب و سرسره درست میکنند. اما دیدهاید که گاهی در پارکها بچهها برای تاب سواری با هم دعوایشان میشود؟! بازی کردن خوب است و بچهها با بازی کردن تربیت میشوند. ایدهای که در فستیوال جعبهی سبز هنرها در کلرادو به اجرا درآمده این نکته را مدنظر قرار داده است. تابسواریای که علاوه بر لذت فردی برای کودکان، آنها را به نوعی وادار به کار گروهی میکند. تابهایی که زیر صندلیشان نورانی است و به هنگام حرکت از خود صداهای خاصی نیز تولید میکند. بنابراین هر کدام از آنها میتواند در همآهنگی با تابهای دیگر موسیقی تولید کند و با بالا و پایین رفتنشان به خصوص در هنگام شب، چراغهای متحرکی میشوند که برای ناظران هم صحنهای جالب خواهد بود
حد فاصل میان کتابخانهی اصلی و مرکز هنری منطقهای در کالیفرنیا، بستر مناسبی برای اجرای یک اینستالیشن متناسب با محیط ایجاد شده است که دو هنرمند آمریکایی از آن برای خلق مجسمههایی در ابعاد انسانی استفاده کردهاند. آلتو و هنکاک با توجه به نزدیکی مرکز هنری و کتابخانه به محل اجرا، مجسمههایی فلزی خلق کردهاند که به نوعی این دو مکان مهم را به هم متصل میکند. مجسمهها، به مثابه فانوسهای درخشانی هستند که توسط چراغهای الایدی تعبیه شده در داخلشان، در تاریکی شب زیبایی خاصی به محیط میبخشند. حروف به زبانهای مختلف دنیا توسط لیزر برش داده شده و در نهایت به هم جوش شدهاند. با روشن شدن چراغهای داخل هر کدام از این شش مجسمهی فلزی، بستری از حروف الفبا زیر پای عابران تشکیل میشود که گویی آنها را در دنیایی از کتاب و نوشته فرو میبرد.. بدین ترتیب ضمن تاکید بر کاربری فضاهای مجاور این اینستالیشن، حال و هوای متناسب و بسیار جذابی هم برای این محیط ایجاد شده است.
چه طور میشود حضور سازههای صنعتی عظیم پیکر عصرمان را نادیده بگیریم؟ و با وجود بحثها و نقدهای فراوان چه طور میشود دلخوش به زیباییشناسی صنعتی برخی نحلههای هنر معاصر بود؟؟ حضور این سازههای بزرگ و انکارنشدنی، لاجرم چالشی نو پیش پای طراحان به خصوص طراحان منظر گذاشته است.
طراح نور، دین اسکیرا، با نورپردازی گوناگون جرثقیلهای بزرگ صنعتی در یک اسکله، از این سازههای بزرگ مجسمههایی سبک شبیه اوریگامیهای جذاب شرقی ساخته که در منظر شهر به خوبی نقش آیکونیک بازی میکنند.
شاید پیش از این هم آثار هنرمندانه هنر سایهی یاماشیتا کومی را در یانوندیزاین دیده باشیم؟ به هر صورت مجموعه صورتهای او مجموعهای مستقل است که از حیث قدرت بیان نمیتوان از دیدن آن بیخیال گذشت. یاماشیتا که به هنر سایهها مشهور است در این مجموعه برگههای کاغذ رنگی سادهای را بر روی دیواری نصب کرده است که هر کدام چروکی حساب شده بر خود دارند. نورپردازی درست مجموعه نیمرخهایی انسانی را در کنار هر کاغذ هویدا میکند. نکته قابل توجه در این مجموعه اختلاف چهرههاست. یاماشیتا در چروک دادن کاغذها به گونهای عمل کرده است که شما هر کدام را کارکتری مستقل از فرهنگها و زبانها و حالات مختلف تصور میکنید.
بهرهوری در هنر به چه معناست؟ به نظر میرسد این مفهوم در هنر باید از جنس خود هنر باشد و نمیشود یک مفهوم اقتصادی صرف تلقی شود. مثلا بهترین و عمیقترین بیان هنری در قالبی بسیار بعید و کم هزینه میتواند یک بهرهوری هنری درنظرگرفته شود. یادتان هست چند وقت پیش عکسهایی عجیب از صخرههای زیبای کانیون را با هم دیدیم؟ چه چیز میتواند به اندازه این صخرهها عجیب باشد؟ نکند یک کیسه پلاستیکی ساده؟
بله. درست است. ویلده رولفسن، با عکاسی از کیسههای پلاستیکی اما به نحوی متفاوت جلوههایی به مانند صخرهها و غارهای طبیعی به دست آورده است. یک بهرهوری هنری به تمام معنا.
گاهی فریبهایی در هنرهای معاصر هست که به زعم من فرصتهای خوبی پیش روی بشر معاصر میگذارد. این که ما در زمانهای زندگی میکنیم که مرز بین واقعیتهای عینی و تصورات و خیالات ذهنی را درنوردیدهایم یا خطاهای بصری و فریبهای گوناگون را شناختهایم، هرچند خطرناک تلقی شود اما در خود دارای یک فرصت است. فرصت کمتر اعتماد کردن به واقعیت محسوس.... فرصتی که یا آدمی را به ورطه شکاکیت و توهم میکشاند یا اعتماد او را جلب بنیانی محکمتر میکند.
گروه هنرمندان استرالیاییUrban AU در مدت اقامت خود در برلین یک توهم جانانه را خلق کردهاند. آنها با کمک نورپردازی و ایجاد یک سطح مه غلیظ بر سطح یک استخر، توهم یک استخر پر از آب را در یک استخر خالی برای مخاطب فراهم آوردهاند.
الکسی کلیاتوف، عکاس روسی به تازگی تکنیکی ابداعی در عکاسی از دانههای برف را در بلاگ خود معرفی کرده است که به موجب آن وی توانسته تا صحنههایی اعجابانگیز از این پدیدهی شگفت هستی و آیه بزرگ قدرت الهی را تنها با دوربینی غیرحرفهای و آماتوری -البته با تغییراتی که مبدعانه بر آن دادهاست- بازنمود کند.
اینطور آشکارسازیها خیلی زیاد به فهم حقیقت حاکم بر هستی کمک میکند. درست است که ذهنهای شکاک در پس بازیهای فلسفی زبانی چند سدهی اخیر شاید حتی امروز دیگر منطق نظم و علیت و ... بسیاری دیگر از استدلالات را دال بر وجود خالق و وحدت او نفهمند و نپذیرند اما واقعا دلها دست منطق نیست. دل را چیزی دیگر در دست دارد و آن چیز دیگر بیشک خوب عظمت نهفته در این نظم باشکوه را میفهمد و دست توانمند هنرمندی را که اینگونه ذرهذره عالم را شکل دادهاست حس میکند..... آینده از آن توحید الهیست....
همانطور که در دوران بعد از رنسانس به دلیل برخی نواندیشیها جریان توجه به طبیعت بیجان در میان نقاشان مشهور منجر به خلق تابلوهای بزرگی با موضوع طبیعت بیجان شد، امروزه نیز در میان عکاسان یکی از موضوعات مورد توجه همین طبیعت بیجان است. عکاسان معمولا در کارهای طبیعت بیجانشان در پی خلق صحنههایی ناب و نگاههایی متفاوت به عناصر بیجان هستند که در پس ترکیببندی و همنشینی رنگهای متفاوت و بهرهمندی از انعکاسات و سایهروشنهای نوری مناسب و ... به دست میآید.