ترنسفورمرز 3؛ وقتی جلوههای ویژه سینما را میبلعد
یانوندیزاین - صادق لطفی زاده (دانشجوی کارشناس معماری؛ دانشگاه هنر)
----------
نویسنده در این یادداشت با طرح جایگاه جلوههای ویژه در وضعیت کنونی سینمای جهان و طرح احتمالهای گوناگون برای آیندهی رویهی رشد جلوههای ویژه در عرصهی سینما، جهان آینده را از آن سینما می داند و روزگاری را تصور می کند که سهم "دیدن" در زندگی بشر بیش از "خواندن" و حتی "تجربه کردن" باشد. یادداشت یادداشتی دوستانه است که با همفکری قرار بر طرح مساله دارد و همان گونه که نویسنده خود نیز معترف است قرار بر پاسخگویی یا نتیجه گیری روشن ندارد.
----------
قبل از هر چیز باید بگویم با توجه به قالب این نوشتار که یادداشت می باشد من خودم را ملزم به آکادمیک صحبت کردن نمیدانم(خیلی هم بلد نیستم البته) و حتی ترجیح میدهم محاوره بنویسم. در ضمن در نوشته های من پرانتز زیاد هست. میتوانم به شما قول بدهم اگر نخوانیدشان چیز زیادی را از دست نمیدهید. پس اگر اذیت شدید ردشان کنید! و در آخر اینکه هدف من فقط ایجاد چند دروازه جدید برای فکر کردن است.
اما چیزی که باعث شد بنویسم، تماشای فیلم ترنسفورمرز سه : " تاریکی ماه " بود. این فیلم تازه اکران شده است و میتوان گفت وارث همهی چیزهایی بوده که تا به حال در صنعت CG ایجاد شده است. ( چیزی در مایههای لامبورگینی یا فراری در عالم ماشینها، یا به قول دوران بچگی بنز آخرین سیستم. این آخرین سیستم بودنش خیلی مهم بود ها!)
تقریبا به خاطر داستان تماما تخیلی این سهگانه، کمتر صحنهای را پیدا میکنید که با جلوههای ویژه دستمالی نشده باشد و شما در این فیلم این قدر چیزهای غیر واقعیِ اما به شدت واقعی میبینید که واقعا به بودنشان ایمان میآورید. اساسا نکتهی جالبی که در انتخاب بهترین جلوههای ویژه وجود دارد این است که، بهترین جلوههای ویژه، جلوهایست که اصلا دیده نشود! افراط در استفاده از جلوههای ویژه در این فیلم به حدی بود که من نگارنده -که به جلوههای ویژه علاقه ویژه داشتم- ، داشت حالم به هم میخورد از این همه ربات و آدم فضایی و انفجار و اسپشیال افکت (به گمانم امسال زرشک طلایی یا کاپ "ما توانستیم" را به کارگردان این فیلم یعنی مایکل بی بدهند).
تا قبل از این، ستونهای معبد علاقه ام(چه شاعرانه!) به جلوه های ویژه توسط یکی از دوستان کمی سست شده بود اما با دیدن این فیلم به کل فرو ریخت...
در ذهنم این بود که حد و مرز جلوههای ویژه کجاست؟ آیا روزی می رسد که همهی قسمتهای فیلم را در استودیو و با پرده آبی فیلمبرداری کنند و بعد لوکیشنها را با استفاده از جلوههای ویژه به تصاویر اضافه کنند؟ (این مسائل به شدت روی قسمتهای دیگر سینما از بازیگری گرفته تا صدابرداری و حتی تدارکات! تاثیر میگذارد). فکر میکردم که اصلا آیا جلوههای ویژه در حال بلعیدن سینما نیست؟ یا اینکه این مرحله هم جزئی از تکامل سینما محسوب خواهدشد؟ (میدانید از همین جا که دارم تازه یادداشت را شروع میکنم حتی نگرانم که نکند وسطهای متن، افکارم به جایی بکشد که مجبور شوم خلاف تیتری که انتخاب کردهام حرف بزنم!)
اگر قرار بر این است که سینما، پردهی خیال متصِّور آدمی باشد، طبعا جلوههای ویژه دارد به این شدن خدمت میکند. به گونهای دارد تمام محدودیتها را از میان برمیدارد و مطمئنا دیگر ایدهپرداز - چه نویسنده و چه کارگردان- نگرانی چندانی نخواهند داشت از اینکه محدودیتی تکنیکی بخواهد مقابل ایدهپردازی آنها را بگیرد. (جلوتر میرسیم به آنجایی که سوپروایزرها شاکی هستند از بیخلاقیتی کارگردانها و نویسندهها!!) احساس میکردم که این جور استفاده از جلوههای ویژه یک جور افراط تکراری آدمیزاد است و بعدترها درست خواهدشد. چند وقت پیش به یکی از دوستان میگفتم شاید 50 سال بعد مردم خیلی زیاد استقبال کنند از فیلمی که تنها با این جمله در ابتدا آغاز شود:
"این فیلم بدون استفاده از هیچگونه جلوههای ویژهای ساخته شده است"
واقعا معلوم نیست که داریم به کجا میرویم؟ و نکتهی غریبتر این که این صنعت به شدت مخاطب و طرفدار پیدا کرده است. به خصوص در داخل کشور خودمان و واقعا کسی نمیداند غایت این قضیه کجاست. تصور این که بعد از چند سال هر کس بتواند واقعیت را جعل کند شاید در ابتدا جذاب باشد اما به نظر میآید میتواند خطرناک هم باشد! (البته این امر اولین مرحله از مراحل بیاعتبارشدن این مدیوم است و شاید از این بابت خیلی هم خطرناک نباشد! این جا یکی به نفع دوستان سنتگرا)
ارنست یونگ در کتاب عبور از خط جمله جالبی دارد که میگوید: "در این سو و آن سوی بلا، نظر میتواند متوجه آینده باشد و به راههایی بیاندیشد که به آینده میانجامد؛ اما در گردباد بلا، تنها «اکنون» مسلط بر اوضاع است." امروز در رابطه با جلوههای ویژه وضعیت ما تقریبا همین گونه است. سیطرهای که فعلا این صنعت (سینما و وابستههایش) بر زندگی ما دارد سخت میتواند ما را به این فکر بیاندازد که دربارهی ماهیت یا نه، اصلا دربارهی آیندهی آن بتوانیم گمانهزنی کنیم. باید قدری فاصله گرفت و دوباره دید. (از وقتی در زندگی تصمیم گرفتم به همه چیز مثل احمقها نگاه کنم و مدام سوال بپرسم، زندگی برایم خیلی جذاب تر شده است! به یاد استیو جابز: stay hungry , stay foolish)
اسکات اندرسن، پیر میکدهی جلوههای ویژه هالیوود، درباره جلوههای ویژه حرفهای نسبتا حکیمانهای میزند. حداقل میشود گفت او تا حدودی مقهور ابهت جلوههای ویژه نشده است و توانسته از این چتر بیرون بیاد. اندرسن آنجا که از او دربارهی آیندهی CG میپرسند اینطور جواب میدهد:
"پیش از اینها ما میتوانستیم تماشاگران را با بهوجودآوردن چیزی که پیش از این ندیدهاند حیرتزده کنیم، اما حالا حتی وقتی چیزی بهوجود میآوریم که پیش از این ندیدهاند، آنها باز هم متوقعاند. ما از مرحلهای گذشتهایم که در آن جلوههای ویژه و بهخصوص جلوههای دیجیتال برای به حیرتانداختن تماشاگران کافی باشد، اما فیلمنامهنویسان هنوز به سطحی از خلاقیت نرسیدهاند که بتوانند مصالح کافی برای کاری که ما انجام میدهیم مهیا کنند. طبیعتاً این وظیفه کارگردان است که تصمیم بگیرد از چه چیز و در کجا استفاده کند، اما احساس میکنم که اکنون در مرحله جدیدی قرار داریم و سخت است حدسزدن اینکه بعد از این چه اتفاقی خواهد افتاد. ما خیلی سریعتر و وسیعتر از آنچه حدس زده میشد پیش رفتهایم."
جلوههای ویژه شاید در ابتدا برای کمک به رفع محدودیتهای فیلمبرداری و مشکلات آن ایجاد شد اما در طول تاریخ سینما توانست قدرتمند بودن خودش را بیشتر نشان بدهد. بهطوریکه امروز دیگر تصور سینما بدون جلوههای ویژه دارد کمکم سخت میشود. مسئلهی دیگر در جلوههای ویژه این است که این کار اساسا فن محض است. یعنی خلاقیت اینجا اینطور اتفاق میافتد که مثلا مشکلات یک شات را چگونه میشود حل کرد و چه راهی برای بهتر شدن آن چیزی که قرار است به شات اضافه بشود میتوان انتخاب کرد. و گرنه از سوپروایزر گرفته تا پاییندستترین عضو گروه جلوههای ویژه، همه آدمهایی هستند که برای ایدههای کارگردان کار میکنند و نهایتا شاید مشاورههایی هم به او بدهند. از این حرف ها که بگذریم، شاید حتی مساله اصلی منحصر به سینما نباشد.
تلاشهای اخیر برای سه بعدیکردن سینما تماما برای این است که بتوانند این خیال متصور را از پرده به بیرون بکشند. (در تبلیغات تلویزیونهای سه بعدی در سطح شهرهای خودمان حتما دیدهاید که، یک موجود خطرناک در حال بیرون پریدن از قاب تلویزیون است و تماشاگرهای جلوی تلویزیون در حال ترسیدن از این خیال متصور مجسم شده هستند. و بماند که این بیلبوردهای تبلیغاتی چه رازهایی درون خودشان دارند !) نکتهی مهمی که وجود دارد این است که در روی پردهی سینما آدم هیچ محدودیتی ندارد و نعوذ بالله گویا قدرت خدایی دارد. همان طور که در خواب نیز آدمی این چنین است. یعنی اگر اسیر خواب نشویم و بفهمیم که قدرت داریم میتوانیم در خواب "کن فیکون" کنیم. منتها خیلی از ما در خوابهایمان به این مرحله نمیرسیم. چرا که به شدت آن را با عالم واقع اشتباه میگیریم. (البته من خود یک بار تجربه اش را دارم، اما نمیدانم چرا دیگر نمیشود!) وقتی از خواب میپریم پی به غیرمنطقیبودن خیلی چیزهایی که در خواب دیدهایم میبریم اما در خواب این امر به همین راحتی میسر نمیشود.
با جلوههای ویژه هر چیزی را که در ذهن بشر قابل تصور باشد میشود ایجاد کرد. اما در این خلقکردن و حس خدایی همیشه رنجی هم نهفته است. وقتی فیلمی تمام میشود، دوباره خالقش مجبور است به همان دنیای محدودیتها برگردد و این خیلی دردناک است.
نکتهی دیگری که به این موضوع نیز کمی مربوط است، هنرهای دیجیتالیست که تلاش دارند تا در همین دنیا، دنیایی دیگر را تجربه کنیم. یک جور"چشم بصیرت تکنولوژیک" شاید و فقط کسانی راه به این عالم جدید دارند که دیوایسی متناسب از سری گوشی های همراه هوشمند را در مقابل دیدگان خود داشته باشند. خصلت این نظام این است چشم بصیرتش را خود بشر می سازد. برخلاف باطن و ملکوت حقیقی این عالم.
امر خطرناکی پیش روست. آدم جدید عزم خود را جزم کرده و میخواد رویاهایش را به شدت عینی کند و به عالم واقع وارد کند. وقتی موتور یک دستگاه همچنین چیزی باشد گمان میکنم تکنولوژی همه چیز را در اختیار این حس میگذارد تا این امر محقق بشود. پیش بینی می کنم و می دانم که در این زمینه پیشرفتهای زیادتری اتفاق خواهدافتاد، بهطوری که 10 سال دیگر حتما دنیای سینما و جلوههای ویژه و مایتعلقش با امروز قابل مقایسه نخواهد بود. شاید مرحله بعدی از فیلمها به نحوی اینتراکتیو کردن آنها باشد یعنی تعاملی پویا با مخاطب و این مسئله ظرفیت آن را دارد که حتی بر روی معماری سینما هم تغییرات اساسی ایجاد کند همانگونه که در سالیان اخیر هم تغییرات کمی در این موضوع رخ نداده است. شاید بتوان گفت نمونهی اولیهی این جریان در شرکت وتا (weta digital) و بر اساس داستان فیلم کینکونگ ساخته شده است .چیزایی شبیه تونل وحشتهای خودمان، اما بسی هیجانانگیزتر.
خب کمکم داریم به آخرهای این یادداشت میرسیم و همان طور که ابتدا هم گفتم چندان حرف علمی و مستدل نداشتم که بزنم و در نتیجه انتظار نتیجهگیری و این طور چیزها را نداشته باشید.
سینما در حال بازنشر و بازتعریف دوبارهی تاریخ و عالم واقع است و به نظرم تا چند سال دیگر آدمها درک خود از عالم را نه از کتابها و تجربیات، که از سینما و مشتقات آن (تصویر) خواهندگرفت؛ حتی احساس میکنم این مسائل روی ساختاز ذهنی آدمها نیز تاثیرگذار باشد و این که شاید آدمهای دنیای آینده کمتر فکر کنند و بیشتر ببینند!