لند آرت؛ پرفورمنسِ خدا
یانوندیزاین - س. اکبری (دانشجوی کارشناسی نقاشی؛ دانشگاه هنر)
———-
تصادف! تقدیر! اتفاق.
جهان پیرامون ما به راستی مشحون از وقایعی ست که با نامهای مشابه این نامها خوانده میشوند. طبیعیون این چنین وقایعی را معلول علتهای پیچیده و سلسلهواری می دانند که به تمامه در همین روابط جهان مادی تعریف می گردند. از نظر آنها جهان محسوس، خودبسنده است به نوعی و نیازی به چیزی ورای خود ندارد. در مقابل الاهیون به غیبی در ورای محسوس معتقدند و سرچشمهی همه امور واقع را از ارکان غیبی می دانند که گاهی در قالب سنن و قوانین جهان محسوس نیز به ظهورمی رسد.
حتی بدون درنظرگرفتن این دعوای دیرین میان غیبباوران و منکران غیب، این وقایع تصادفی (به کلام مصطلح) گاهی در پیرامون ما چنان با قدرت و احساس به نظر می رسند که ذهن و گاهی حتی دل اهل ذوق و هنر را سخت به خود مشغول می کنند.
این زمانها خیلی قاطعانه باوری شکل می گیرد؛ خدا در حال اجرای پرفورمنسی پرقدرت است؛ ولاجرم به منظوری و هدفی......
———-
آن روز، صبحِ اولِ صبحی خیلی اعصابم خرد شده بود! به این فکر می کردم که بیایم و بیخیال قضیه شوم ... آنقدرها هم اهمیت ندارد که بخواهم روزم را خراب کنم ... که خیلی اتفاقی دیدم بر روی یک عالمه برگ در خیابان ولیعصر قدم می زنم! وااای ... صدایی که دوستش دارم خودش آمده بود سراغم! آنقدر تمام توجهم را جلب کرده بود که یادم نمیآید صداهای اطراف را شنیده باشم! آنجا بود که به نظرم رسید " لَند-آرت " (1) می تواند موسیقی را هم شامل شود! و فقط به مجسمه، سازه و حجم خلاصه نشود!
می توان گفت " لَند-آرت " نوعی از پرفورمنس (2) است که خداوند ترتیب داده ... پس میتواند موسیقی هم داشته باشد! همین صدای قدم ها روی برگها...یا منحرف کردن مسیر آب برای شنیدن صدای شرشر آن... و یا حتی تکان دادن ترکه چوبی در هوا! همهی اینها به نوعی " لَند-آرت " محسوب میشوند!
بعد از اینکه حالم خوب شد ... دیدم آقای رفتگر با هزارویک زحمت مشغول جارو کردن برگهای خرد شده هستند، به طرز عجیبی عذاب وجدان گرفتم!
" لَند-آرت " ضمن اینکه می تواند حرف مهمی برای گفتن داشته باشد، در عین حال ممکن است به دلیل ارتباط مستقیم آن با محیط زیست و طبیعت، خطر به حساب آید! یا شاید که حقی را ضایع کند. برای مثال وقتی درختی را تغییر حالت میدهیم ... یا روی رودخانه را تماماً با پارچه میپوشانیم ... یا تمام برگهای درخت را از آن جدا میکنیم ... در همهی موارد به نوعی حق دیدن یک درخت معمولی زیبا و یا رودخانه طبیعی را زایل می کنیم! اما باید به این مساله فکر کرد که آیا هنری که ایجاد میشود می تواند جوابگوی این خسارتها باشد؟ این یکی از مسائلی است که در تحلیل چنین آثاری باید درنظرگرفته شود.
شاید با گفتن یک خدا قوت یا دادن انعام به آقای رفتگر بتوان از دلشان در آورد ... در مورد " لَند-آرت " هم باید ببینیم اثری که ارائه میدهیم و حرفی که میخواهیم بزنیم، این آسیبها را جبران می کند؟
جالبترین و مهمترین اتفاق در لَند-آرت، کشف است، و در آغوش گرفتن طبیعت؛ حتی اگر اثری ساخته نشود... که چنین چیزی امکان ندارد! چرا که قدم زدنمان روی خاک و ایجاد ردپا همان " لَند-آرت " است! گاهی ما ایجاد اثر را فقط آن می بینیم که تا به حال هزاران بار در نمایشگاههای مختلف دیده ایم، در حالیکه این تفکر، اشتباه محض است، و برای هنرمند، نقطه پایان؛ زیرا در آن لحظه است که تخیل و خلاقیتمان از ما خداحافظی کرده است!
اگر دقیق شویم میبینیم خیلی از لحظههای زندگیمان قابلیت این را دارند که عکاسی شوند، قاب شوند و به عنوان یک اثر هنری در نمایشگاهی به دید عموم برسند!
وقتی به دانشکده رسیدم با خودم گفتم ... ای کاش صدای خِشخِش برگها را ضبط می کردم! چون اثری بود که ایجاد شده بود، اما ساده از کنارش گذشتم! بعد جواب دادم: نه! ... خب آن، فقط یک لحظه از اثر بود ... اگر هم ضبطش میکردم، یک ثبت ناقص بود ...
در " لَند-آرت " نیز وقتی فقط از لحظهای که یک اثر را تولید کردیم، عکس می گیریم، این تنها بخشی از کار است که ثبتش میکنیم، اثر از آن لحظه تا لحظه نابودشدنش به طور کلی تغییر پیدا می کند! پس بهترین راه این است که از تغییراتش یک مجموعه عکاسی سریالی داشته باشیم. گرچه رابطه بین این هنر میرا با عکاسی به شدت متناقض است، اما در خدمت یکدیگرند و این است که اهمیت دارد.
باید گفت به سلامتی آن کوچک هنرمندی که ساعتها حجمی را کنار ساحل میسازد و بدون عکاسی از آن، دل به دریا میزند....
هنر باید جاری باشد ... که " لَند-آرت " این چنین است. باید تخیلمان را تحریک کند که این کار را به نحو احسن میکند! هنر باید انسان را به کشف خودِ هنر که خداست برساند ... و " لَند-آرت " این مسیر را خیلی سریعتر از بقیهی هنرها طی میکند. البته بماند که ... برای انسان موحّد، فرقی نمیکند " دیجیتال-آرت " کار کند یا " لَند-آرت " ! او به آنچه باید رسیده است.
به طور کلی این هنر به خاطر بستگی شدیدش به طبیعت و محیط... به همان اندازه بستگی شدیدی به خدا دارد. هنرمند در طبیعت میگردد و می چرخد تا مواد کارش را از دل طبیعت بیرون بکشد، نه از کارخانه ها! کارش را در نمایشگاهی که ساخته ماشینها و آدمهاست نمی گذارد! نمایشگاه اثر، جنگل، ساحل و دریاست...!
در آخر نیز می سپارد به خدا و میرود به گشت و گذارش ادامه میدهد... او اجازه میدهد که مدبّر هرگونه تغییری که میخواهد در اثر بدهد! اجازه میدهد هر موجودی از آنجا رد میشود اثری روی کار بگذارد. از حیوان گرفته تا باد و باران تا آدم. پس میتوان گفت از جنبههایی به پرفورمنس هم خیلی نزدیک است.
پاها و قدمهای من روی آن برگها صدایی ایجاد میکند و تغییر شکلی، آدم پشت سرم هم که حتی نمی شناسمش... صدایی دیگر! بعد از آن هم قسمتی را باد جابهجا میکند و بخشی دیگر را آقای رفتگر میسپارد به جوی آب تا خیسش کند و آن را با خود ببرد. این مراحل همه، تنها احتمالات است ... اما من یقین دارم در این نوع از هنر هیچ چیز ثابت نمیماند و این است که زیبا و جذابش میکند!
اگر کمی بیشتر دقت کنیم میبینیم تمام زندگی ... تمام دنیای متغیر و فانی نوعی از " لَند-آرت " است! که هنرمند آن خداست... پس چه زیباست به این هنر فریبنده فانی دل نبندیم، چون دائماً در حال تغییر است و روزی تمام میشود و به پایان میرسد. و چه زیباتر به نظر میرسد که در این پرفورمنسی که خدا ترتیب آن را داده خوب بازی کنیم.
پینوشت: