- ۱ نظر
- ۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۹
قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانوندیزاین میگذرد! و دقیقتر قریب به یک سال از کم فعالیت شدن و خسته شدن یانوندیزاین!
یانوندیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقهمندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلیها در سالهای ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیلهای گاهبهگاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانشگاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانوندیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع میکردند. خیلیها ابراز لطف فراوانی را در این سالها به تیم فعال یانوندیزاین ابراز کردهاند و همین خیلیها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیشبرد حرکت یانوندیزاین بودند.
واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یکسالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزهای که این سالها پشت یانوندیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سالهای گذشته افتاده بود مانع آن میشد که به کل یانوندیزاین را فراموش کنیم....
ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردیبهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابهپای تحولاتی که در پیرامون ماست.
با رشد تکنولوژی و گسترش ایدههای خلاقانه تصور آینده خیلی سختتر از همیشه شده است. اما باز هم شاید افقهای نزدیک و جذابی را بتوان در پشت برخی ایدههای ساده دید. مثلا چترهای آینده در یک افق نزدیک چه طور خواهند بود؟ آیا باز هم پوششی نایلونی و سازهای سبز لازم است تا قطرات باران روی سر آدمها نیافتد. تصور چتری که با یک مکش و دمیدن جاری هوا به صورت یک لایه محافظ مانع خیس شدن شما میشود، تصور سختی نیست. چتری نامرئی...
راستی اصلا چرا ما آدمها باید خودمان را از تماس قطرات لطیف باران و ملائکهی همراه هرکدامشان محروم کنیم؟
تجربه رانندگی در روزهای بارانی را دارید. جهانی مواج در پشت شیشههای ماشین که گاهی خیلی متفاوت از واقعیت و حتی شورانگیز میگردد. یقینا اگر خاطرات کودکیهایتان را ورق بزنید میبینید این چنین تجربهای آن دوران حتی بسیار بسیار شورانگیزتر و بدیعتر بود و کشف و شهودهایی بچهگانه اما عمیق را در پی داشت. هنرمند نقاش الیزابت پاترسون، با یاد و مرور خاطرات دوران طلایی کودکی و تجربههایی این چنین شگفت از آن دوران، سعی در بازنمود آن صحنههای عجیب اما این بار با مداد و گچ رنگی کرده است. نقاشیهایی که از حیث تکنیک تنه به تنه واقعیت میزنند.
طراحی یک گلگیر دوچرخه به صورتی که کمترین فضا را اشغال کند و مزاحمتی برای کاربر ایجاد نکند و به راحتی نصب شود و یا برچیده شود. پاسخی که طراح در طرح گلگیر موسگارد به نیازهای مورد نظر داده است بسیار هوشمندانه است. استفاده از متریال لاستیکی منعطف که با ایجاد تنشی خاص در آن -ناشی از نصب آن بر روی بدنه دوچرخه- شکل خاصی که مناسب عمل گلگیری ست را به خود میگیرد و با حذف تنش میتوان گلگیر را به صورت رول جمع کرد
آیا لازمه برای درک لطافت یک چیز حتما اون رو تجربه کرد؟ و اگر این طور باشه این میان رسالت هنرمند پس چیه؟ هنر اتفاقا داعیهدار همین کاره! به شهود رسوندن مخاطب گاهی حتی از راههای به ظاهر غیرمرسوم و نوآورانه
نزار بیلیک هنرمند اوکراینی با شگفتآوری تمام در اثر «باران»ش با مدد گرفتن از ظرفیت کنتراست و حالات خاص قامت انسان تونسته با نمایش یک فیگور انسانی در اندازه طبیعی و نسبت اون با یک قطره بزرگ آب که انگار از آسمان بر سر مجسمه افتاده به خوبی حس لطافت و پاکی آب باران رو انتقال بده....
در میان هزاران بادکنک سفید مثل هزاران قطره بزرگ بارون!
به آدم حس اون دست میده که انگار یک حشره ست و قطرات بارون اون قدر بزرگن که به چشم میان. :)
چراغ نبولا 12 سعی میکنه آب و هوای پیشبینی شده بیرون رو در داخل فضا شبیه سازی کنه و تغییرات جوی رو اخطار بده. با کم و زیاد کردن و تغییر رنگ نور گرمی و خنکی هوا و با آمیخته کردن نیتروژن مایع با آب گرم و تولید ابری اعجاب آور و کامل در فضای داخل، بارانی بودن یا صاف بودن آسمان رو گوشزد می کنه.
کلیه دادههای لازم رو چراغ به صورت وایفای از یک گوشی موبایل نوکیا دریافت میکنه و به نظرم با این تفاسیر که گفتم حتی از جناب "اصغری" هواشناسی هم آب و هوا رو جالبتر برامون گزارش می کنه! :)
یک کار خوبی شهری! شهر یک نماد قدیمی داشته و اون درختی کهنسال بوده که در تابلوی نقاشی قدیمی ای هم ثبت شده بوده. شهرداری تصمیم می گیره دیوار قدیمی یک بنای مهم شهری رو با یک نقاشی دیواری از حالت خراب فعلی دربیاره و در بافت شهری هم یک نمادسازی متناسب ایجاد کنه.
آدام نیکلویکز برای پاسخ دادن به این نیاز، اولا اون درخت معروف رو انتخاب می کنه تا با عموم مردم شهر رابطه برقرار کنه. بعد به جای این که اون درخت رو مثل همیشه با نقاشی سادهای روی دیوار پیاده کنه به این فکر می افته که چیزی ایجاد کنه که ظرفیت هر لحظه نو شدن و هر روز دوباره خلق شدن رو داشته باشه. این طور می شه که تصمیم می گیره اثر این درخت رو به نحوی بر روی دیوار ایجاد کنه که با بارش هر بارون ایجاد بشه و بعد از خشک شدن هوا محو بشه..... یعنی یک آن؛ یک گوشه در منظر شهری که گاهی نواخته می شه و گاهی ساکته و لزومی نیست که همواره بر سر ساکنان شهر آوار بشه و با زیاد دیده شدن اتفاقا از ارزش هاش کاسته بشه....
درسته در این کار هم برای این که بتونن انتخابی هر وقت لازم بود تصویر رو ظاهر کنن، آبپاشهایی رو در زیر کار تعبیه کردن اما در کل کار ظرفیت کمتر ولی بهینه و به اندازه و هدفمند دیده شدن رو داره... و این خوبه
اتاق باران اینستالیشنی مهیجه که تجربهای یکتا رو عرضه می کنه. شما در یک فضای بزرگ قدم میگذارین با علم به این که می بینین باران شدیدی در حال باریدنه. اما در عین اعجاب و شگفتی، حتی یک قطره هم شما رو خیس نمی کنه!
چه طور چنین چیزی رخ می ده؟
از این جای کار، همه چیز کمی لوس می شه و از صورت شگفتآور اولیه -که خیلی هم ظرفیت داستان پردازی داشت- فاصله می گیره. موضوع از این قراره که فضای اتاق به صورت دیجیتالی رصد می شه به طوری که جای دقیق مخاطب در هر لحظه در فضا مشخصه. این طور نرمافزار کنترل کننده مانع اون می شه که در نقطه ی استقرار شما باران بباره و در واقع استوانه ای بالای سر شما رو از بارش خارج می کنه. این طوری شما با حرکت در فضا در عین اون که زیر باران می رید اما خیس نمی شید....
زیر باران باید رفت....
با یک کار خوب و شایسته مطالعه روبه رو هستیم؛ John Lin استاد معماری دانشگاه هنگ کنگ برای خودش خانهای روستایی با نام "خانه ای برای تمام فصول" طراحی کرده و ساخته که به نوعی خودبسنده است و سعی داره محتاج فضای بیرون از خودش نباشه.
این چنین طرح هایی که هم از ظرفیت های استحکام بخشی تکنولوژی بهره برده و هم به دنبال هرچه همراه تر بودن با طبیعته ، آخرین جواب تمدن اخیر به زندگی انسانه به نوعی. چرا که جمیع تجربه های قرون اخیر به بن بست هایی فجیع منتهی شدن . خب لاجرم دوستان توجه دارند که اگر بخواین در این آخرین راهکار بشر زندگی کنین برخی راحتی های مرسوم و از سر شکم سیری زندگی های امروز رو باید کنار بگذاریم. مثلا شما باید به همون کود حیوانی و جمع باران و .... مدام رسیدگی کنین یا حتی آستانه آسایش در این طور نگاهها با چیزی که الان در خانه هاتون در فصول گرم و سرد تجربه می کنین فرق هایی داره و بیشتر شبیه برخورد روستایی های ما با گرما و سرماست...
خدا کنه ما از اونا نباشیم.