- ۲ نظر
- ۱۷ خرداد ۹۳ ، ۱۹:۲۸
قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانوندیزاین میگذرد! و دقیقتر قریب به یک سال از کم فعالیت شدن و خسته شدن یانوندیزاین!
یانوندیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقهمندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلیها در سالهای ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیلهای گاهبهگاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانشگاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانوندیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع میکردند. خیلیها ابراز لطف فراوانی را در این سالها به تیم فعال یانوندیزاین ابراز کردهاند و همین خیلیها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیشبرد حرکت یانوندیزاین بودند.
واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یکسالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزهای که این سالها پشت یانوندیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سالهای گذشته افتاده بود مانع آن میشد که به کل یانوندیزاین را فراموش کنیم....
ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردیبهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابهپای تحولاتی که در پیرامون ماست.
پادشاه از پنجرهﻯ قصرش به منظومهﻯ خورشیدی ما نگاه ﻣﻲکرد. چشمش به زمینمان که خورد آب از دهانش سرازیر شد. به دانشمندانش گفت، من برای شام آن کرهﻯ سبز و آبی را ﻣﻲخواهم.
شب که شد، دانشمندان، کرهﻯ سبز و آبی را که با مشقت به دست آوردﻩ بودند، گذاشتند روی میز شام.
پادشاه هم شمعی را که خداوند در قلب دانشمندان روشن کرده بود، بر سر میزش گذاشت؛
و بعد از خوردن شام، با انگشتانی که به خاطر لیسیدن خیس شده بود، خاموششان کرد.
دشمنان محیط زیست مترسکی را در سرزمین کلاغﻫﺎ گذاشتند؛ تا کلاغﻫﺎ بترسند و از آن جا بروند. مترسک اخم میکرد.
کلاغها به مترسک حمله میکردند؛ و آن قدر به او نوک زدند تا حفرهﺍی در وسط بدنش پیدا شد. مترسک هم دیگر از اخم کردن خسته شده بود. وقتی مترسک به کلاغها لبخند زد، آنها گلی را در حفرهﻯ قلبش کاشتند.
حالا همهی آنها شادند.
این کار یه فضاسازی شهری بود برای ولنتاین. برای اشاعه ندادن این گونه رسوم بی معنی :) اون ایام این رو در یانوندیزاین نذاشتم اما دیدنش خالی از لطف نبود برای همین امروز با هم ببینیمش.
کار عبارته از یک مکعب بزرگ شیشه ای که از شبکهی میله های شیشه ای تشکیل شده. در مقابلش جایگاهی هست که کافیه کف دست تون رو روی قلب نقش بسته بر روی جایگاه بگذارین. حرارت دست تون مکعب شیشه ای سرد رو به حرارت میاره و قلبی سه بعدی و فضایی با نور قرمز در دل مکعب شکل می گیره.
نکته مهم اینه که هر تعداد دست بیشتر و حرارت بیشتر روی این جایگاه حس بشه قلب نورانی تری رو در شهر به نمایش می گذاره و این مشارکت جمعی برای ایجاد قلب دوستی امری جالبه.
می دونین غرب در ساقه های کوچیک و برگ های درخت تمدنی ش سرسبزی های جالبی داره گاهی! اما مشکل ریشه ست انگار...