یانون دیزاین ... yanondesign

نگاهی روزانه به طراحی و هنر
نشریه‌ی ‌الکترونیکی روزانه؛ جسـتاری در هـنر و طـراحی
مشترک روزنامه یانون‌دیزاین شوید
پس از تکمیل فرآیند ثبت نام، ایمیل دریافتی را تایید نمایید.
تبلیغات

دوباره یانون‌دیزاین

قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانون‌دیزاین می‌گذرد! و دقیق‌تر قریب به یک سال از کم فعالیت‌ شدن و خسته‌ شدن یانون‌دیزاین!

یانون‌دیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقه‌مندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلی‌ها در سال‌های ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیل‌های گاه‌به‌گاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانش‌گاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانون‌دیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع می‌کردند. خیلی‌ها ابراز لطف فراوانی را در این سال‌ها به تیم فعال یانون‌دیزاین ابراز کرده‌اند و همین خیلی‌ها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیش‌برد حرکت یانون‌دیزاین بودند. 

واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یک‌سالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزه‌ای که این سال‌ها پشت یانون‌دیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سال‌های گذشته افتاده بود مانع آن می‌شد که به کل یانون‌دیزاین را فراموش کنیم....

ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردی‌بهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابه‌پای تحولاتی که در پیرامون‌ ماست.

Unto You a Child is Born!

جمعه, ۹ دی ۱۳۹۰، ۱۰:۲۵ ق.ظ

یک پست خیلی متفاوت در یانون‌دیزاین.

پست عبارته از تئاتر بچه‌گانه‌ی بچه های یک خانواده‌ی هنوز کاتولیک در غرب؛ اون هم با موضوع تولد مسیح (ع) در شب کریسمس. خیلی حال و هوای تعزیه های مذهبی خودمون به من دست داد. و راستش رو بخواین خوشحال شدم که هنوز در مرداب غرب گل‌های نیلوفر وجود داره.....

دروغ هم نخواهم بگویم، مبلغ زیادی یاد کوچک‌ترهای خودم وتئاترهای هر روزه در خانه افتادم...



We declared this year’s Christmas Eve Nativity our favorite one yet. I’m not sure what it was, but I’ll take it!
The cast: Betty was a tender Mary. Oscar was a serious and sober Joseph. Olive was the bold angel. Maude was the sore-afraid shepherd. Ralph was a noble wiseman bearing gifts. June was too big for the manger so the kids suggested she would be a good sheep, and brought her the little sheepskin rug to wear. But she thought that was crazy hilarious and just wanted to see what was up with the doll in the basket. : )
Ben Blair read from Luke and Matthew and we sang some of our favorite Christmas carols. It was sweet and happy. Afterwards, we finished reading the last few chapters of The Best Christmas Pageant Ever, which is also sweet and happy.
I can’t believe Christmas is already over! We’ll be driving home tomorrow and I’m remembering the tree and other decorations waiting for us there. I need to start thinking about putting everything away and finding places for the new toys. Last year I recall feeling rushed to put it all away and start packing up for France, but this year I’m feeling the urge to slow everything down.
How about you? Have you already said goodbye to Christmas? Or are you an after New Year’s kind of girl?

 









نظرات (۱)

  • رسول زاده
  • خیلی خوب بود. باورم نمیشه هنوز این طور خونه ای هم تو غرب پیدا بشه! انگار مال سالها پیشه
    دست مادرشون درد نکنه با این خونه زندگی نگه داشتنش. معلومه حسابی بهشون می رسه. ماشالله باشه به جونشون، همشون سالم و قوی هستن :)م

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی