یانون دیزاین ... yanondesign

نگاهی روزانه به طراحی و هنر
نشریه‌ی ‌الکترونیکی روزانه؛ جسـتاری در هـنر و طـراحی
مشترک روزنامه یانون‌دیزاین شوید
پس از تکمیل فرآیند ثبت نام، ایمیل دریافتی را تایید نمایید.
تبلیغات

دوباره یانون‌دیزاین

قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانون‌دیزاین می‌گذرد! و دقیق‌تر قریب به یک سال از کم فعالیت‌ شدن و خسته‌ شدن یانون‌دیزاین!

یانون‌دیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقه‌مندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلی‌ها در سال‌های ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیل‌های گاه‌به‌گاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانش‌گاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانون‌دیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع می‌کردند. خیلی‌ها ابراز لطف فراوانی را در این سال‌ها به تیم فعال یانون‌دیزاین ابراز کرده‌اند و همین خیلی‌ها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیش‌برد حرکت یانون‌دیزاین بودند. 

واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یک‌سالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزه‌ای که این سال‌ها پشت یانون‌دیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سال‌های گذشته افتاده بود مانع آن می‌شد که به کل یانون‌دیزاین را فراموش کنیم....

ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردی‌بهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابه‌پای تحولاتی که در پیرامون‌ ماست.

نقد فیلم باشگاه مشت زنی

شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۰، ۰۹:۱۵ ق.ظ
نقد فیلم باشگاه مشت زنی (Fight Club)
یانون‌دیزاین -  محمد مشایخی (کارشناس ارشد مهندسی معماری؛ دانش‌گاه تربیت مدرس)

———-

حالا که در یانون‌دیزاین بخشی به نام سینما هم داریم، چقدر خوبه اگر دوستان اهل نقد، نقد فیلم‌هایی سینمایی‌شون رو هم به بخش یادداشت‌های ما بفرستند. یادداشت زیر، نقد فیلم باشگاه‌ مشت‌زنی است که توسط دوست خوب یانون‌دیزاین آقای مشایخی نوشته شده است. نویسنده در این یادداشت، با بیان خلاصه‌ای از داستان فیلم‌ رگه‌های پوچ‌گرایانه موجود در آن را واکاوی‌ می کند و فیلم را هشداری به  مخاطب می پندارد که از خود بیگانگی جامعه در وضعیت پست مدرن را تذکر می دهد.

 
———-
فیلم باشگاه مشت زنی روایتی از درونیات انسان پوچ گراست. باشگاه مشت زنی ماجرای مردی را روایت می کند که دچار روان‌پریشی است و خود را در دو شخصیت تصور می کند. شخصیت دوم او به نام تیلر، اهریمنی پلید است که از درونیات نادرست او متولد شده، این اهریمن با در اختیار گرفتن توانایی‌های جسمی و ذهنی او دست به انجام اعمال شیطانی می‌زند. گویا شیطان در او حلول کرده و به وسیله او بر جهان حکم می راند. تیلر پس از اینکه توسط "جان" خلق شد به تدریج تبدیل به رهبر یک گروه زیرزمینی تبدیل می‌شود که وظیفه‌ای جز خرابکاری در شهر ندارند. آن‌ها در آغاز در زیرزمین یک کافه دور هم جمع می‌شوند و با هم مبارزه‌های خونین می‌کنند و بعد این ارتباط جدی‌تر می‌شود و به قول تیلر از زیر‌زمین بیرون می‌آید تا زندگی آسوده دیگرانی را که به آن‌ها و نحوه زندگی‌شان بی‌توجه‌اند آشفته سازد.
 

بخش نخست فیلم به زندگی کمابیش عادی "جان" می‌پردازد. او که به بی‌خوابی دچار شده به جلسات شبانه بیماران در انتظار مرگ می رود تا تنهایی خود را کم کند و در مراسم در آغوش گرفتن آن‌ها بتواند مانند دیگران گریه کرده و آرام گردد. این روش راهی است تا مدتی جان را به آرامش بازگرداند. بی‌خوابی نمادی از ناآرامی درونی جان است. جان نه همسری دارد و نه فرزندی و نه حتی با پدر و مادر خود ارتباط دارد، او تنهاست و زندگی پوچ و نگاه تلخ او به هویت انسان زمینه هایی‌ست برای خلق شخصیتی که او به دنبال‌ش می‌گردد. شخصیتی که دوست او باشد و او بتواند اعمال پلیدش را با او شریک شود، و حتی آن کارهایی که خود جرات انجام آن را ندارد و یا شرم مانع از انجام آن‌ها می‌شود به گردن او بیاندازد تا خود را از سرزنش وجدان خلاص کند. و این‌گونه است که از پس آشفتگی ذهن دردمند جان، تیلر پدید می‌آید.

در واقع جان نیازمند وجود دوستی ست که او را در معنا بخشی زندگی یاری کند. و ذهن آزرده‌ی او خود این دوست را خلق می کند. روابط او با دیگران نیز حاکی از دوگانگی‌ست که او در خود سراغ دارد. تنهایی جان او را در فشاری مداوم قرار می دهد، او دوستانی یک نفره را به عنوان تنها هم‌راه خود می‌شناسد، دوستانی که در سفرهای کاری که می رود، در پرواز پیدا می کند. کسانی که مانند چای و وعده‌های هواپیما بسته بندی و یک نفره شده اند تا تنها برای مدتی که مسافر در هواپیماست از آنها استفاده کند. تیلر از همین جا به دنیا می‌آید، شاید یکی از سفرهایی که جان در کنار صندلی خالی نشسته و در انتظار یافتن دوستی یک نفره است.

جان بلایی که سر او آمده را حاصل آشنایی‌ش با دختری به نام مارلا می‌داند که در ابتدای فیلم در همنشینی‌های بیماران لاعلاج می‌بیند. کسی که مانند او در همه‌ی جلسات شرکت کرده و روشن است که دچار هیچ مشکلی هم نیست.  ورود او به جلسات، جان را از احساس آرامشی که در کنار افراد در حال مرگ به او دست می داد باز می‌دارد و همین دوباره بی‌خوابی را به او بازمی‌گرداند. تیلر و مارلا روزهای هفته را با هم تقسیم می کنند تا هم‌دیگر را در جلسات نبینند ولی همین آشنایی ساده خواسته‌های او را از زندگی افزایش می‌دهد و جان برای رسیدن به خواسته الینه شده دست به خلق تیلر و گروه زیرزمینیش می‌زند و به تدریج دیگران را مطیع شیطان درونی خود می کند. او که در سفرهایش شیطان درونیش را هم با خود می‌برد، گروه خراب‌کاری‌ش را در شهرهای مختلف گسترش می‌دهد و یک سازمان بزرگ برای خراب‌کاری ایجاد می‌کند.

 فیلم در نگاه کلی مانند خیلی از فیلم‌هایی که در دوره پست مدرن درباره بیماران روانی ساخته می شود، ابتدا با روایت خودروانی از مسائل آغاز می‌گردد و سپس به تدریج حقیقت را به مخاطب نشان می دهد؛ این سبک که ژانری نو در روایت گری سینماست به تازگی علاقمندانی برای خود فراهم کرده و جذابیتی که بیشتر حاصل کشف حقیقت توسط مخاطب در میانه یا پایان فیلم است، این گونه روایت را نسبت به روایت معمول برتری بخشیده است. فیلم‌هایی چون مرد حصیری (نیکلاس کیج)، دیگران(نیکل کیدمن)، و... را می‌توان از مشهور‌ترین نمونه‌های این گونه جدید روایت دانست.

اینکه فیلم چه هدفی دارد یا چه جهانی را نشان می دهد چندان پیچیده نیست. صدای فریاد اعتراضی که جان به زندگی در وضعیت پست-مدرن و دچارشدگی به روزمرگی و مصرف‌گرایی احمقانه‌ی آمریکایی دارد در سراسر فیلم بلند است. او روزی همه دنیایی که از این جنس دارد را نابود می‌کند و پس از آن با تیلر همراه می شود. نوعی آنارشیسم و اعتراض بی‌هدف آرمان گروه خراب‌کاری تیلر است و روش ضد بشری و شیطانی او در تعلیمات گروه به وضوح با روش‌های گروه‌های شیطان‌پرستی دوران نو هماهنگی دارد. دیگر‌آزاری و خود‌آزاری ارزش‌های گروه خرابکاری او هستند. در یکی از صحنه ها قلب مکتب او از زبان تیلر در زمانی که جان در به دست او شکنجه می‌شود (در واقع جان دست به خودآزاری می زند) بیان می‌شود. تیلر می‌گوید « پدران ما مدلی بودند از خدا... تو باید این رو در نظر بگیری که ممکنه خدا دوست‌ت نداشته باشه ... هرگز نخواست‌ت ... احتمالا ازت متنفره... این بدترین چیزیه که ممکنه رخ بده ... ما به خدا نیازی نداریم ... گور پدر رستگاری ... ما بچه‌های ناخواسته خدا هستیم ... وقتی همه چیزو از دست می‌دیم اون وقته که آزادیم...» این گفته با بیان شیطان درباره زندگی و نگاه مکاتب شیطان پرستی هماهنگی عجبیی دارد. گویا بزرگترین گناه شیطان که همان ناامیدی از رحمت خداست در این سکانس از زبان تیلر بیان می شود. این خود آزاری و دیگر آزاری ارزش مکتب تیلر می شود و خود جان به جهت دو شخصیته بودن بزرگ و پیشوای این جماعت است. نویسنده و کارگران به جز اینکه به مدد روش‌های پیشرفته فیلم سازی فیلمی خوش ساخت و جذاب را ایجاد کرده اند به دنبال هشداری به انسان هستند، هشداری که شاید به از خود بیگانگی جامعه در وضعیت پست مدرن مربوط می شود و شاید هشداری ست بر علیه انسان و بی معناشدن ارزش ها را فریاد می زند.

شناسنامه فیلم:
کارگردان     دیوید فینچر
تهیه‌کننده     آرت لینسون، راس گیسون بل، سن شافین
نویسنده     جیم اوهلز بر اساس داستانی از چاک پائولانیک
بازیگران     ادوارد نورتون (راوی)، براد پیت (تایلر دردن)، میت لاف (باب)، هلنا بونهام کارتر (مارلا سینگر)
موسیقی     برادران داست
فیلم‌برداری     جف کرونوث
تدوین     جیمز هیگود
توزیع‌کننده     فاکس قرن بیستم
تاریخ انتشار     ۱۵ اکتبر ۱۹۹۹ میلادی
مدت زمان     ۱۳۹ دقیقه
زبان     انگلیسی
بودجه     ۶۳ میلیون دلار

نظرات (۳۲)

سوال از آقای مهیار:
منظورتون از دین دقیقا کدوم دینه؟
کجای دین برای فراموش کردن این رنجه؟
اصولا دین اومده بگه این رنجه هست...فرار نکن ازش.حداقل تو متون اسلامی که گذاره های اینجوری کم نداریم
و اما بعد
 چاک پالانیک موقعی که کتاب باشگاه مشتزنی رو مینوشته شاید اصلا به این چیزا فکر نمیکرده.ابر انسان یا چیزی شبیه به این..توی کتاب تایلر در آخر تقریبا منهدم میشه و بعد ب ملاقات خدا میره و اونجا با هم دیالوگ می کنن
هر چند تو فیلم ته داستان تغییر میکنه
سلام
چیت ساز : به نظر شما اگر بنده مجازم برای نمایش فحشا ترویج فحشا بکنم؟ یعنی با این کار فقط اصل موضوع مقصره یا منم مقصرم؟

ملیحه: بنده روانشناس نیستم، دیدگاهی مطرح کردم شما هم دیدگاهتون رو می تونید بیان کنید. این از ویژگی های یانون دیزاین هست!

مهیار: دقیقاً 
سلامت باشید. 
یه چیز قشنگ که تو فیلم بود قسمتی بود که تایلر داشت دست خودشو میسوزوند اونجا برایه فرار از درد گفت به غار پناه می برم تا حیوانه قدرت بخشمو پیدا کنم ولی تایلر زد تو گوشش گفت این درد توئه باید قبول قبولش کنی و درجه بالاتر از سرکه برایه درمانش استفاده کنی نه اینکه به خرافه مدیتیشن دین یا هر چیزه دیگه برایه فراموش کردن یا تحمولش پناه بری این شخص خوده ابر انسانه نیچه هست که زندگی با تمام دردهاش سختیاش قبول میکنه و خودشو مسئول حل اونا میدونه به کسی پناه نمیبره یعنی دیگه خود انسان خدا می شه!!!!
هر کی این مقاله رو نوشته هیچی از روانشناسی نمی دونسته ...خیلی سطحی بررسی شده ...سایه چیزی نیست که خلقش کنی شیطانم نیست فقط بخشِ تاریک وجود بشر که از قضا انرژی عظمی درش نهفته اس...,وقتی دست به نقد شو که چیزی بیشتر از خواننده بدونی
یانون‌دیزاین:
راه حرف زدن رو با دیکتاتوری کلمات مون نبندیم.
شما که از روان شناسی مطلعید هم بنویسین و بگذارین تا به یک جریان عرضه و نمایش آرا و نگاه ها برسیم.
به جای تخطئه و توهین و بدرفتاری....
مشت زنی
از طرفی اگه عنایت داشته باشید ما در قسمتی هستیم که معروف هستش به"  نظرات " پس انتظار دیگه ای نمیشه داشت 
و از سویی دیگر نقد یه اثر منهای تمام تاثیرات و ریشه ها و حواشی مساویست با اظهار نظری سطحی و بی ریشه و بدون اصل و نسب 
که در این وادی هر حرفی و هر نظری میتونه درست باشه 
دوست گرامی و والا مقام 
هر اثری در عالم تفسیر و شرحی داره که اگه اون رو ناده بگیریم به سطحی نگری و ابتذال دچار خوایم شد 
بنا بر این نه نتها نظر بنده حقیر 
بلکه نظری علما هست 
که تفسیر از وقایع عالم انسان رو از سطحی نگری و دچار شدن به ظاهر عالم دور میکنه 
البته این نظر شماست
این که کارهای نا هنجار رو توی فیلم خوب نشون میده از تجویزات فرویدی هست 
که اگر نقدی روش دارید باید به ریشه ی مسئله نقد رو وارد کنید نه به چیزی که از اون به وجود اومده
نقد یه اثر فارغ از ریشه و محتوی و صرفا دیدن اون چیزی که مایل باشیم به نظر نمیاد نقد مفیدی باشه 
سلام
باز هم نتونستم روشن بیان کنم دیدگاهمو
ببینید، مسئله این نیست که تجویز های فرویدی وجود دارد یا نه یا اصلاً این موضوع در فیلم مطرح می شه یا نه
مسئله مهمی که در نقد فیلم مد نظر بوده اینه که چرا انسان اینطور شناسونده می شه و 
تباه کاری هایی که از طرف  این شخصیت و گروهش می شه اینقدر مثبت جلوه داده می شه؟
مگه این کارها خوب هستن؟
آیا درسته که ما کارهای زشت رو خوب جلوه بدیم؟
والسلام.
باز هم اگه فیلم رو با دقت دیده باشید به این نکته پی خواهید برد که مشکلی که ازش حرف میزنیم وجود یه شخصیت خیالی نیست 
این اقای نویسنده و کارگردان جامعه رو در قالب این فرد نشون دادند و شواهدی که در فیلم گویاست و نیازی به مطرح کردن ندارند مبنی بر این ماجراست که به انسانهای دیگه ی فیلم و حتی مخاطبین و بینندگان میگه که شما هم نه تنها مثل جناب جک (مریض مورد نظر) دو شخصیت دارید بلکه این شخصیت دومتون یه همچین کارایی میکنه و از عقده هایی که توی روحتون بسته شده به وجود اومده و چه و چه ... 
پاسخی که به جامعه داده میشه رو میتونید در پاسخی که به جک داده میشه پیدا کنید 
بهتره یه نگاهی به نسخه های این بیچاره بندازین تا توش تجویزات فروید رو پیدا کنید
 آقای الف این والسلام های شما مثل انتهای مکالمات بیسیم میمونه که یه چیزی رو میگن که طرف بفهمه جمله تموم شده
به یه شکوفایی جدید دارید نزدیک میشید تو کامنت نویسی
:)
سلام
خوب اختلاف ما روشن شد،
منظور بنده از مشکل دو شخصیتی بودن شخصیت اصلی نیست، چون این در آخر فیلم روشن می شه و می توه باشه یا نباشه ولی متن فیلم چیز دیگه ای رو داره نشون می ده
. مشکلی که در معنا پذیری انسان و جامعه در فیلم دیده می شه ؛ که هیچ پاسخی بهش داده نشده به یادداشت شماره 2 بنده مراجعه کنید دستگیرتون می شه چی می گم
والسلام.
اگر فیلم رو با دقت دیده باشید شواهدی در فیلم خواهید یافت که با رابطه ی دو کاراکتر منصوب به هم نظریه ای از فروید رو مطرح میکنه که ذهن انسان رو به " اید ، ایگو و سوپرایگو  " 
تقسیم میکنه 
ایگو که همان خود انسانه با تجسمی از اید (نهاد )و سوپر ایگو (فرا خود) در گیر میشه که همون شخصیت تایلر رو میسازن 
در تمام جای گزینی های فیلم کارکتر جک (ایگو) و کارکتر تایلر (اید و سوپر ایگو) به صورت دو قسمت یه پازل نشون داده شدند که همدیگه رو تکمیل میکنن
در واقع جک به صورت نا خواسته (با همکاری ضمیر نا خود آگاهش)  به راه حلی میرسه 
که همون پروژه تخریبه (یه جور عقده گشایی) و نهایتا با اینکه خواسته های نا متعارف ناخودآگاهش رو سرکوب میکنه ولی این راه رو از همون روش تخریب انجام میده که این به معنی قرار دادن این راه حل به عنوان راه نهایی و درست است 
در اینجا مشکل رو فروید دیده و راه حلش رو هم داده و فینچر ساخته  
ایجاد مشکل هم به نظر میرسه برمیگرده به نظام معاصر که به دست انسان ساخته شده
در مورد کارهای فینچر هم از اونجایی که ساخت ویدئو های موسیقی نیاز به یه تعلیق و کششی دارند 
این روش تبدیل به یه کلیت در آثارش شده و اوج این مقوله رو در این سه فیلم میبینیم (حال ظرایف سینماییشان بماند) که بعد ها هم تلاش در ادامه و تکمیل اون داشته که بنظر میاد اصلا موفق نبوده 
سلام،
در اینکه فیلم خوش ساختیه تردیدی نیست،
ولی نه پاسخی به مسئله می ده  و نه در حال طرح کردن مشکله بلکه داره مشکل رو درست نشون می ده
به هر حال این موضوع خودش مقاله دیگه ای می طلبه که در حال آماده سازیه
درباره فیلم های فینچر هم بنده اطلاع دقیقی ندارم، اصلاً دنبال کارهای فینچر هم نیستم که ببینم فیلمی ساخته یا نه ولی یه برنامه نقد فیلم تلویزیون داشت که این ماجرای سه گانه و فیلم های بین این دو فیلم رو مطرح کرد بنده هم اونجا متوجه شدم که فینچر تجربیات ناموفقی هم در سینما داشته که چندان مطرح نشدن.
والسلام.
سلام 
دیوید فینچر (کارگردان این فیلم) کار فیلم سازیش رو با ساخت کلیپ های موسیقی شروع کرد و ویدئو های زیادی برای خواننده های مختلف ساخته همزمان  با ساخت باشتگاه مشتزنی یکی از این ویدئو هارو  در قالب یه مستند می سازه 
پس میتونیم نتیجه بگیریم که این سه فیلم به صورت متوالی ساخته شدن
میتونید تاریخ ساخت فیلم هارو اینجا ببنید 
http://www.imdb.com/name/nm0000399/ 
نقل قول : " ولی از کسی که مشکلی ایجاد می کنه برای اینکه باعث شده دیگران به راه حل فکر کنند تشکر نمی کنن" 
در این باره هم ایشون مشکلی ایجاد نکرده بلکه مشکلی رو که برای انسان معاصر ایجاد شده رو نشون داده .
و دیگران پیش از این به راه حل هایی فکر کردند و به نتایجی هم رسیدند که این فیلم یکی از اون راه حل ها رو پیشنهاد میده.
به هر حال به نظر میاد بین فیلمهایی از این دست که با هر فریمشون نشانه های فرا متنی رو تحویل مخاطب میدند، فیلم باشگاه مشتزنی موفق بوده و میشه بین بهترینها قرارش داد 
آقای الف اون ادعای خط اولتون جای مناقشه داره.به ویکی پدیا یا آی ام دی بی مراجعه بکنید ببینید که ایشون این سه تا فیلم رو پشت سر هم ساخته  و فقط یه فیلم ویدئویی باین وسط ساخته که تو قالب فیلم سینمایی نبوده
هر چند قطعا این سه فیلنم یه تریلوژی نیست اما منظور اون دوستمون خط پیوسته در این فیلما بوده
انسان قابل احترامه، اما نه هر انسانی 
فرعون و سایر ملعونی نی که در قرآن کریم لعن شدن هم انسان بودن
به زودی مقاله ای درباره هنر بحران می نویسم که این موضوع رو روشن تر بیان می کنه
والسلام
سلام
البته سه گانه ها معمولاً پشت سر هم ساخته می شن ولی فینچر در بین این سه فیلم فیلم های دیگری هم ساخته که از نظر سینمایی چندان موفق نبودند
به نظرم مباحث خوبی بود، ولی از کسی که مشکلی ایجاد می کنه برای اینکه باعث شده دیگران به راه حل فکر کنند تشکر نمی کنن
والسلام.
باشگاه مشتزنی آخرین قسمت از یه  سه گانه است 
پیشنهاد می کنم اگر قصد دارید مسائل رو اینقدر باز و گسترده مطرح کنید دو فیلم پیش از این ساخته همین کارگردان رو هم ببینید 
نتیجه بحثی که چند سال پیش توی جمعی از دانشجوها داشتیم این بود که 
هفت (se7en - 1995) =عقاید علیه فرد
بازی (the game - 1997) =جامعه علیه فرد 
باشت گاه مشت زنی (Fight club - 1999) = فرد علیه جامعه 
به نظر میرسه اینجا یه عرفان ناقص داریم که بنیانها و عقاید و ساختارهای از پیش تعیین شده ی انسان رو نابود میکنه  (گرچه بر پایه روانشناسی مدرن و نظریه های علمی باشه) و در قبالش چیزی که دست مخاطب رو میگیره سردر گمی و نهایتا فناست (پروژه تخریب که توی باشگاه مشت زنی اشاره میشه) حالا آقای فینچر فکرش رو نمیکرد که اینور دنیا یه عده هستن که معنی فنا نه تنها براشون بد نیست بلکه یه بار مثبت هم داره که فنای خودشون رو نه فنا بلکه بقا می دونن. البته اگه هنوز به درد خدا مردگی دچار نشده باشیم (دردی که نیچه به انسان معصر نسبت میده) و گرنه باید یه گوله تو حلقوم خودمون خالی کنیم تا از خوابی که از تعصبات خودمون ساختیم بیدار بشیم.
(پیشنهادی که فینچر به مخاطبش برای آزادی میده)
دست آخر هم از دست اندر کارای فیلم تشکر میکنم که باعث مباحث پیش آمده شدند
البته خودشون گویا منکر این قضیه نیستنا
راستی این رو باید میگفتم  که این فیلم اصلا یک اقتباس هست از کتابی با همین نام که آخرش خیلی فجیع تر از اینی هست که الان تو فیلم میبید.
ته کتاب نورتون با خدا مواجه میشه و دو سه کلامی هم با هم صحبت میکنن.چاک پالانیک نویسنده این کتاب کلا آدم خسته و داعغونیه...پیشنهاد میکنم کتابشم بخونید...
 خب اینجا سخته خیلی چیزا رو توضیح دادن . مسلما منابع بسیار عمیق تری از نیچه وجود داره .نیچه خدا، اولیا و ...نبوده که بخوایم منشا یا منبع بدونیمش اما 
به عنوان انسانی که در زومینه خودشناسی کار کرده انسان قابل احترامیه و نباید نوشته هاشو شیطانی دونست 
به نظرم واقعا بی انصافیه که انحراف نسل بعدشو به گردن نوشته های نیچه بندازیم
سلام،
یه عمری فلسفه خودیم که بفهمیم این ژرفای اندیشه دقیقاً یعنی چی،
حالا یه چیزایی فهمیدم ولی وقتی خوب فهمیدم که لای کتاب رو باز کردم
 بهم گفت شیطان برای شما آنها را آراسته است تا پی به زشتی آن نبرید
و بعد دیگه نیچه نخوندم، دیگه وتکنشتاین نخوندم، دیگه انگاره های پوپری رو ریختم دور، دیگه ماکیاولی برام جذابیتی نداشت
همشون شدن افسانه 
و اون وقت بود که درهایی برام باز شد که تا اون موقع بسته بود
و اون وقت بود که ژرفایی رو دیدم که گفته های زرتشت نیچه برام رنگ باخت
نمی گم خوب فهمیدم نیچه چی می گه 
ولی فهمیدم هر چی می گه، منو به مقصد راهنمایی نمی کنه 
همین برام کافیه که بزارمش جزء خرت و پرتا
والسلام.
من چون فیلم رو ندیدم به کل در مورد فیلم صلاحیت ندارم حرف بزنم؛
اما در مورد نیچه
اون طور که من از پس شناخت نیچه؛ هرچند اندکه یقینا، فهم کردم
نیچه اون طور نیست که شما بهش اعتبار و به حرف هاش ارزش می دین.
انگاره های نیچه -اون طور که من فهمیدم- واقعا ملحدانه و از پس پوچ گراییه و اینطور مقایسه‌ها کمی در حق امثال منصور حلاج ها کم انصافیه...
البته من به نتیجه نرسیدم که این انگاره ها محصول سرگردانی و گیجی نیچه در نتیجه اندیشیدن در بنیان‌های موهوم اندیشه غربیه
یا مثلا ناشی از پلیدی شخصیت نیچه ست
یعنی در واقع
من نمی دونم در این پوچ‌گرایی نیچه مقصره یا بی تقصیره
اما نمی تونم باور کنم بعدی عرفانی یا عمقی معنایی رو در نوشته ها و آرای او؛ به خصوص که کم مشحون از تناقض نیست این آرا...
 یعنی الان این که گفته خدا مرده حرف خوب و پر مغزی هست یا حرف مورد داریه؟
من که در این فیلم جز خشم و شهوت فروید چیزی ندیدم...
سلام
 حرفی در مورد فیلم نمی زنم چون نقطه نظر دیدگاه هامون متفاوته اما لطفا اینو در نظر داشته باشین که:  "خدا مارا دوست ندارد....."خدا مرده است حرف های نیچه و یا بهتر بگم بزرگترین های نیچه است ...خواهش می کنم با سطحی نگری در این حرف ها خودتون رو از عمق معنایی که توی این حرف ها نهفته است محروم نکنید ....
جایگاه این حرف نیچه کمتر از " انا الحق" حلاج نیست
سلام هم اکنون فرصت ندارم خیلی بنویسم و خلاصه می گم
نکته مهمی در این میان وجود داره، تفاوت دیدگاهیه که در مورد ضد ارزشهای موجود در پدید آورنده وجود داره
آیا مسئله ضد ارزش در فیلم به صورت یک سوال مطرح می شه یا به صورت یک پاسخ؟
یعنی ضد ارزش داره نمایش داره می شه که مردم این هست و باید براش فکری کرد؟
یا داره مطرح می شه به این صورت که این هست و همینه دیگه این نوع زندگی رو هم به عنوان یک راه پذیرفت
در واقع آیا داره ما رو از بحران آگاه می کنه یا داره بحران رو به شکل دلپذیری نمایش می ده؟
عقاید شیطان پرستانه و نگاه شیطانی دقیقاً همینه که شما یک موضوع زشت و ویران کننده رو به شکل زیبایی دربیارین 
فیلم طوری تهیه شده که هر بیننده خودش رو جای ادوارد نورتون می زاره و با تیلور همراه میشه و بعد ببننده می بینه نورتون ضرر هم نکرد تشکیلاتی قدرتمند برای خودش درست کرد، مشکلات و محدودیت های مالیش حل شد و تونست کارهای هیجان انگیزی بکنه و کسی هم متوجهش نشد
در واقع آخر فیلم هم موفق شد از چنگ شیطان درونیش بگریزه و این یعنی آدم ها برید به این سمت 
یعنی خیلی هم خوبه که عامل فساد در زمین باشید
یعنی آقای تیلر خرف های درستی می زنه 
و درست در حساس ترین لحظه فیلم مهمترین حرف عیناً از زبان تیلر شنیده می شه 
«خدا ما رو دوست نداره»
و بنابراین ما از همه اخلاقیات جدا هستیم
این حرف های نیچه ست این حرف های شیطانیه که در آعاز سده هجدهم پدیدار شده وپیش از این دوران
تنها در پستوی فراموش خانه های مترود جای داشته
نه در نمایش آشکار جامعه
والسلام.
 سلام
بی ربط:
این فیلم یکی از دوست داشتنی ترین فیلمایی هست که تا حالا دیدم
نمیدونم درباش چی باید بگم ولی اینو میدونم که هر بار ببینیدش بازم توش مطلب جدید هست
وقتشو بیشتر کنید باز
:)
خوشحالم که این میزان در بحث وارد شدین :) اگرچه من خودم این فیلم رو ندیدم و اگرچه انگیزه در بنده ایجادشده برا دیدن! اما باید بگم خیلی زیاد از طرح مباحثی پیرامون آثار هنری اعم از معماری و طراحی و سینما و .... بین دوستان دلشاد می شم
سلام...خیلی وقته که می خوام کامنت بذارم فرصت پیش نمی یاد.
البته الان هم
خیلی خلاصه عرض می کنم."ندیدن دلیل بر عدم وجود نیست" باز کننده ی مبحثی
در وادی روانشناختی به نام سایه است....تمایلاتی  که پس زده یا سرکوب و یا نادیده گرفته شده اند (
از سوی اجتماع، خانواده و یا خود فرد برچسب های زشت و بد و یا ضد اخلاق خورده اند)
همه و همه در وجود ما هر زمان که مجال بروز پیدا کنند به شکلی اغراق آمیز موجب
تسخیر انسان در موقعیت های گوناگون میشوند و غالب انسان های نا آگاه قرار گرفتن در
چنین شرایطی را جبر عوامل بیرونی میدانند در صورتیکه بهترین زمان برای ورود به
لایه های نا شناخته روان را برای انسان باز می کنند.
زدن ماسک های
اخلاقی و پسندیده جهت حضور و پذیرفته شدن در اجتماع و روابط و سرکوب و نادیده
گرفتن ابعاد وجودی تا به اونجا پیش میرود که از انسان موجودی کاملا غریبه با درون
خویش و پوشیده ار حجاب های گوناگون به وجود می آورد که قطعا در مواجهه با غریبه
درون وحشت و انکار صورت می گیرد...و دو شخصیتی بودن نیز از همینجا صورت خواهد
گرفت...
اگه کارگردان
فیلم و سوابق کار روانشناختیش رو نمی شناختم قطعا با نظرتون موافق بودم...ولی این
فیلم نشان دهندهی بی مسئولیتی انسان در قبال بعد وجودی خودشه که به شکل اغراق آمیز
داره این عدم شناختشو روی ناهنجاری های جامعه پروجکت می کنه .این فیلم شیطان پرستی
رو ترویج نمی کنه بلکه تلنگری از شیطان نا شناخته ی درونه که به این خاطر سر به
طغیان گذاشته که انسان با نادیده گرفتن نیاز درون جهت  رشد و عدم قبول مسئولیت آن ،با چنگ زدن به
اخلاقیات اجتماع ، دین و.... مسئولیت تصمیم گیری را از سر عقل و خودآگاه خود
وانهاده و تنها تبدیل به مترسکی مقبول اجتماع شده است.و این بی مسئولیتی و بی
تعهدی نسبت به دین داره خودشو به شکل توهین به ارزش های دینی در فیلم نشون میده....این
شیطان مخصوص انسان مدرن نیست در همه ی اعصار و ادوار وجود داشته و اهمیت شناختش تا
حدی که در متون اسلامی خودمون جهاد اکبر و یا جهاد با نفس نامیده میشه.... همه ی
ما دیوی خوابیده درونمون داریم که در صورت عدم شناخت هر جا فرصت حضور پیدا کنه همه
چیز رو نابود خواهد کرد...
سپاهی که تیلر
برای خودش جمع می کنه نماد قدرت ویران کننده ی ناشناخته های و واپس زده های روانی
است که سوی حمله اش به دین و اجتماعی است که جان نا آگاهانه مقلد و پیرو آن است و
تا زمانیکه یکی بودن خود و تیلر را درک نکرده توانایی کنترل آن را ندارد...دیالوگ
های پایانی فیلم کلیدی هستند و جایی جان در می یابد تنها راه مقابله با تیلر کشتن
خود و یا نوعی نفس خود است.
فیلم در بستر
فرهنگ غربی در حال جریان است و قطعا در مواجهه با خیلی از مسائل برای ما ضد ارزش
تلقی میشه...با نظرتون موافقم که" شاید هشداری ست بر علیه انسان و بی معناشدن
ارزش ها را فریاد می زند"  ولی مهم تر
از این که باید در ارزش هامون بازنگری کنیم ...قبول هر ارزشی مسئولیتیو به همراه
می آره آیا واقعا ما به ارزشمون ایمان داریم مسئولیت و تاوان هاشو پذیرفته ایم آیا
نقش عقلمون رو در پذیرفتن این ارزش ها به رسمیت شناختیم...ویا به دلیل عدم توانایی
تصمیم گیری و یا عدم قبول مسئولیت تصمیماتمون تبدیل به مقلد کورکورانه ی ارزش های دینی
اجتماعی و یا اخلاقی  شده ایم تا در مقابل
پاسخگویی به اعمالمان مسئولیت کلیه امور را به دین ،اجتماع ویا اخلاقیات واگذار
کنیم....من بازم به این شعر مولانا خیلی ارادت دارم :
دی شیخ ما با
چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد
ملولم و انسانم آرزوست  
به نظرم با یادداشت نقد فیلم رابطه لازم برقرار نشد. حالا این رو یا باید در کیفیت گذاشتنش در بلاگ جستجو کنیم که ایام عیدی بود یا این که متن رو هم دخیل بدونیم و این که اساسا هرکسی مثل من فیلم رو ندیده باشه لاجرم راهی برای ورود به بحث نداره
خوبیش اینه که کسی رو این مقاله بحثی نداره حداقل
کلیه‌ی یادداشت های منتشر شده در یانون‌دیزاین، نظر شخصی نویسنده محترم هر یادداشت است و پاسخ‌گویی به ابهامات و پرسش‌های پیرامون یادداشت نیز بر عهده ی عزیزان نویسنده می باشد.
یانون‌دیزاین فضایی آزاد برای انتشار هر یادداشت مرتبط در موضوعات هنر و طراحی است.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی