کشورهایی نظیر انگلستان و امریکا آن قدر هدف مهاجرت پناهندگان کشورهای مختلف هستند که حتی در معادلات اجتماعی کلمه تابعیت در مقابل ملیت وزن موثری پیدا میکند. اینگونه جوامع به طور رسمی و قانونی مثلا حقوق تابعین خود را برابر میدانند و ایجاد فرصت برای غیربومیان و ملیتهای دیگر برای پذیرفتن تابعیت کشورشان را جزو اصلی آقایی خودشان بر عالم تعریف میکنند. سرزمینهایشان سرزمین فرصتهاست و جمع میان همه آنها که به دنبال فرصتها هستند جمع ملتشان را تشکیل میدهد. این دو پوستر هم که مربوط به موسسهای از موسسات همسو با سیاستهای کلان این کشورهاست بیان میکند که هر کس از هر ملیتی به راحتی می تواند با حفظ هویت خود، جای خود را در دل این جمع فرصتها پیدا کند. یعنی پناهندگی در عین حفظ هویت ملی.
اما واقعیت چیست؟
واقعیت آن است که شهروندان ملیتهای کوچک مجبور هستند علاوه بر چشیدن طعم تلخ تبعیضهای نژادی و نگاههای متفاوت، خود را آن قدر تغییر دهند که در این پهنهی سه رنگ بگنجند. باید خود را شبیه منطق تمدنی این ابرقدرتها و نظامات مورد پذیرش آنها درآورند تا در این نقشه یا پرچم جایی پیدا کنند. همین ایران خودمان. ایرانی باید از رنگ سبز پرچمش دست بکشد تا بتواند در این نقشه جایی پیدا کند..... یعنی حداقل بخشی از خودت و اصالتت را باید بگذاری تا بپذیرندت.