ماسونستیزی و نمادیابیهای خیالبافانه
یانوندیزاین - یحیی نوریان (کارشناسی ارشد معماری؛ دانشگاه تربیت مدرس)
———-
باید این روند نمادسازی و نمادپژوهی و نمادنگاری و نمادخیالی موجود را متوقف کرد. اشکالی ندارد که جستجوگرانه و با دانش به مساله نماد نزدیک شد اما امان از تیغ در کف جاهل. جلوی این خیالات را بگیرید. وگرنه روزی میرسد که همه چیز را منکر میشویم! نویسنده در این یادداشت با بیان مصادیق کاربرد نگارههای بر پایهی تناسبات ریشهی سوم در هنر اسلامی، باور انتساب عمومی برخی نمادها به تفکرات یهودی و فراماسونری را مورد انتقاد قرار میدهد. اگرچه این یادداشت با وجهی اجتماعی-انتقادی در پایگاه تریبون مستضعفین منتشر شده است اما فراخور موضوعات مورد توجه یانوندیزاین، بخش مستدل آن در اینجا عرضه می شود.
———-
ایامیست که در جامعهی ما و به خصوص میان اهل درد صحبتهایی رواج پیدا کرده است که امروز دیگر به صورت جریانی تحت عنوان «شناخت جریان فراماسونری و نفوذ یهود در عرصههای گوناگون» از جمله هنر و معماری و زندگی، فعالیت میکند. قرار ندارم این جریان را در این کلمات اندک نقد کنم. و یقینا میدانم نقد کلی این جریان نمیبایست با کنار هم گذاشتن نقدهایی جزیی صورت بگیرد. این نوشته اختصاص دارد به نقدی جزئی بر نادانستنی که کمکم دارد برای انقلاب و اسلام و هنر اسلامی هزینه بر میشود.
از قدیم بین جامعهی مصرف کنندهی هنر در کشورمان برخی فرمها و شکلها و رنگها و نمادها و نشانهها کمکم محترم شدهاند و این احترام لزوما بد نیست. هر چند وقتی در مقام سلبی یا تجویزی قرار باشد هنرمند را مجاب کنی که فرمی یا رنگی یا نمادی خاص را به کار ببرد یا از آن دوری کند، یقینا باید بر مدعای خود دلیل کافی داشته باشی، اما صرف این احترام قائل شدنها، به خصوص در جهان سنت، که رسانههای دروغین امروزی با پهنهی تاثیر بالا در آنها حضور نداشتهاند تا چیزی را خارج از عرفش طرح کنند و اهمیت بدهند، چندان بد نیست.
اما امروز مساله کمی متفاوت است، رسانههایی هستند که ناگهان میتوانند بر نادانایی مردم سوار شوند و هنجارها و اخلاقها و سلیقهها را به دست بگیرند. بگذارید مصداق عینی این نقد جزئی را مطرح کنم. در جامعه ما -لااقل در میان بخشی از مردم جامعه- ، ستارهی هشتپر به ستارهی اسلامی یا ستارهی محمدی (ص) معروف شده است. و لاجرم به دلیل کاربرد ستارهی ششپر توسط قوم یهود در ۹۰۰ سال اخیر و به طور همهگیرتر بعد از استقرار حکومت نامشروع یهودی در قرن اخیر، ستارهی ششپر به نمادی برای جریان صهیونیستی تبدیل شده است و ستاره داوود نام گرفته است.
اما چندی پیش با طرح موضوعاتی با کلیدواژههایی نظیر، یهود، فراماسونری، دجال، چشم جهانبین، شیطان، کابالا و … متاسفانه افکاری (باید گفت خیالاتی) نادرست و بدون بنیان دقیق تاریخی و علمی میان جمع جستجوگر نامتخصص چنان شایع شد که امروزه هر کسی به راحتی به خود اجازه میدهد در مورد نمادها و نشانهها ارزشگذاری و قضاوت کند و بدتر از همه در این روزهای اخیر، تحمیل نظر و هزینه تراشیهای نامعقول!
موضوع این یادداشت استهالهی ستاره داوود و انکار انتساب آن به قوم یهود و حکومت یهودی عصر حاضر نیست. چه کسی شک دارد که امروزه ستارهی شش پر مستقلی به رنگ آبی نماد اصلی قوم یهود صهیونیزم و نشان اصلی پرچم رسمی این حکومت نامشروع است؟ پس در این یادداشت به دنبال چه هستیم؟
سوال این است: آیا نگارهی ستارهی شش پر (چونان که بسیاری تصور می کنند)، ریشه در آموزههای شیطانی یهودی دارد و ستارهی هشت پر اسلامی ست؟ یا تنها کاربرد ستارهی منفرد ششپر توسط یهودیان خاصی به خصوص در زمان اخیر، منجر به آن شده است که این نماد (دوباره تاکید می کنم: ستارهی شش پر مستقل!) منتسب به صهیونیزم باشد.
کمی با هم مستدل تر حرف بزنیم:
یکی از شایعترین الگوهای هندسی در میان نقشهای هندسی در هنر اسلامی، الگوهای هندسه مبتنی بر طرح شش ضلعی منتظم و دستگاه تناسب ریشهی سوم است.
این شرح سادهای از بنیان نگارههای برپایهی شش در هنر اسلامی بود که مراحل گفته شده، در اشکال آمده هم مشاهده میشود.
این چند جمله را برای این نوشتم که مشخص بشود طرح مایهی برپایهی شش، طرح مایهای اصیل و سابقهدار در مجموعه نگارخانهی هنر و معماری اسلام و ایران است. مصادیقی که در ادامه میآورم تنها به این دلیل است که اگر کسی اندک شکی نسبت به این قضیه در ذهن دارد، همین ابتدای کلام نگاهمان یکسو و عالمانه شود تا باقی حرف شنیدنی باشد.
مثالهای متعددی میتوان از کاربرد نگارههای برپایهی دستگاه تناسب ریشه سوم در هنر اسلامی آورد:
- از تصویرهای منیاتوری «مقامات حریری» که از دوران عباسیان (قرن دوم هجری) برایمان مانده و بخشهای متعددی از سطوح تصویرسازی شده آن با نگارههای ستارهی ششپر ترسیم شدهاند. (در تصویر کمی نامشخص به رنگ قرمز)
- تا آجرکاریهای «شبام» در کوکبان یمن (قرن سوم هجری یا اوایل قرن چهارم هجری)
- آجرکاری های «برج مزار» در خرقان (قرن پنجم هجری)
- و مثلا «مقبره جلالالدین بن حسین» در ازقند (قرن ششم هجری)
- کاشی کاریهای «مدرسه مستنصریه» بغداد (قرن هفت هجری)
- صحنهپردازیهای «منیاتور در نسخه خطی خمسه نظامی» در هرات (قرن نهم هجری)
- کاشی کاری های «مسجد جامع ورزنه» ایران (قرن نهم هجری)
- تا کاشیهای مشهور «مسجد جامع گوهرشاد» مشهد (قرن نهم هجری)
- و کاشیهای «مسجد بالاسر روضه منور امام رضا (ع)» که نمونهایی عالی از معرق و معقلی تیموری هستند و احتمالا هر بار که بالای سر حضرت نماز زیارت خواندهاید، چشمتان به این کاشیها افتاده است. جالب اینجاست که گره زمینهی این کاشیها، درست مانند الگوی آجرکاری های شبام کوکبان یمن و درست همانند الگوی گرهی پوشش گنبد کمخیز میدان انقلاب است.
- و جای جای «مسجد جامع یزد» (قرن نهم هجری) که نمونهای عالی از معماری ایران اسلامی است و به خصوص طرح یکتای زیر گنبدخانهی این مسجد معظم که به راستی شاهکاری در هنر و معماری این سرزمین است.
- و البته جایجای «جامع عظیم اصفهان» (که از قرن سوم تا دوران معاصر به طور فعال در حال شدن و تحول بوده است و نگارخانهای ست عالی از هر آنچه به هنر اسلامی ایران موسوم است.)
- و حتی «کاخ توپقاپی» در استانبول ترکیه (مربوط به دوران عثمانی)
نمونههای بیشتر را در همین یانوندیزاین در پست HEXAGRAM IN ISLAMIC ART ببینید.
در آوردن این نمونهها سعی کردم دو نکته را رعایت کنم. اول آنکه سعی کردم از پهنهی زمانی جغرافیایی وسیعی از هنر و معماری اسلامی نمونه بیاورم تا در شیوع و تعدد کاربرد این نگارهها اندک شکی نماند. دوم آن که در تصاویر این نمونهها به تعمد نگاره «ستارهی ششپر» موسوم به «ستاره داوود» را آشکار کردهام تا برای دوستان مشخص باشد که وقتی داریم از نگارههای برپایهی شش حرف میزنیم به طور بالقوه از نقوشی مانند ستارهی داوود حرف میزنیم. در واقع شبکهی نگاره بر پایهی شش ماهیتا درون خود تمام الگوهای استنباطی از ترکیب شش ضلعیهای منتظم، از جمله ستاره شش پر منتظم موسوم به ستاره داوود را داراست و با تخیل و تصورهای کم یا زیاد قابل استخراج است.
حال که با دیدن این نمونهها، مشخص شد نقش شش پر و الگوهای بر پایهی تناسبات ریشه سوم در پیشینهی هنر و معماری اسلامی چه جایگاه مستحکمی دارند بگذارید چالشی از جنس امروز را با هم ورق بزنیم:
نماد میدان انقلاب اسلامی یکی از خاطرات ما بود، مجسمهی از استاد اسکندری که چه خوب یا بد، به دلیل تقارنش با خاطرات امت، سخت در دلها جا گرفته بود. به بهانهی عبور مترو، شهرداری تهران این مجسمه را برداشت و ایستگاه متروی انقلاب را درست در زیر میدان پیشبینی کرد. اگرچه من در شاخهی تخصصی طراحی خود، طراحی ایستگاههای مسافرتی زیرزمینی یعنی مترو را تجربه نکردهام و مطالعات زیادی در طراحی این گونه ساختمانها ندارم، اما آن میزان هم بیاطلاع نیستم که ندانم، طراحی متروی انقلاب در وضع کنونی خطایی محرز بود که منجر به ایستگاهی با پیادهروی چند صد متر در درون خود شد. ایستگاهی که داد پیرترها را درآورده و تنها سالنی مرکزگرا و سازهای نوآور بهانهی طراح سربههوای آن بوده تا این خیانت بزرگ را در حق ملت بزرگ ایران انجام دهد.
اما آنچه انتقاد مردمی را به این ایستگاه متوجه کرد خطای فاحش عملکردی آن نبود، حتی انتظار داشتم مردم کمی بهشان بربخورد که نگارههایی لوس و بچهگانه از گلهای پنجپر بر سطح بیرمق گنبد کمخیز میدان انقلاب را پوشانده است. ولی انگار برای هیچ کس مهم نبود که این گلهای بچهگانه چه سنخیتی با عظمت انقلاب اسلامی دارد. نورگیرهای ناهجار اولیهی این گنبد چونان آبروی طراحان را برد که خیلی سریع آن ها را با نورگیرهایی نه چندان بهتر عوض کردند؛ اما گویا همه در توافق نظری عجیب، بر این نگارههای بیارزش اصرار داشتند. دست آخر هم عدهای از مردم اعتراض کردند. شهرداری تهران هم که این روزها سخت باید رضایت همه را جلب کند، به اعتراضشان پاسخ گفت و گفت که نماد برداشته خواهد شد و چنین و چنان به جایش نصب میگردد.
نمیدانم این روزها باید خوشحال باشم از حذف این نماد با تمام زشتیهایش یا ناراحت که بر اساس رفتارهایی تا این حد بر اساس جوگیری و نادانی و سیاستکاری دارد تمام میراث و سرمایهی گذشته و امروزمان به نابودی میرود. میراث دانش و هنر دیروزمان و سرمایههای چندین میلیاردی امروزمان ؛ و به زعم من امید و اعتبار و اعتماد فردایمان…
به زعم من، باید این روند نمادسازی و نمادپژوهی و نمادنگاری و نمادخیالی موجود را متوقف کرد. اشکالی ندارد که جستجوگرانه و با دانش به مساله نماد نزدیک شد اما امان از تیغ در کف جاهل. جلوی این خیالات را بگیرید. وگرنه روزی میرسد که همه چیز را منکر میشویم!