- ۴ نظر
- ۱۰ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۵۳
قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانوندیزاین میگذرد! و دقیقتر قریب به یک سال از کم فعالیت شدن و خسته شدن یانوندیزاین!
یانوندیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقهمندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلیها در سالهای ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیلهای گاهبهگاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانشگاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانوندیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع میکردند. خیلیها ابراز لطف فراوانی را در این سالها به تیم فعال یانوندیزاین ابراز کردهاند و همین خیلیها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیشبرد حرکت یانوندیزاین بودند.
واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یکسالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزهای که این سالها پشت یانوندیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سالهای گذشته افتاده بود مانع آن میشد که به کل یانوندیزاین را فراموش کنیم....
ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردیبهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابهپای تحولاتی که در پیرامون ماست.
شرکتهایی هستند که طراحی را نه در رشتههای مختلف هنری که به صورت تخصصی تنها در یک حوزه خاص خدماتی دنبال میکنند، مثلا شرکتهایی هستند که تنها در حوزه باغبانی و ارائه خدمات سبز فعالیت میکنند. البته نه تنها یک خدمترسانی روتین، بلکه طراحی و هنر را در این حوزه به کار میگیرند. یکی از استودیوهای تخصصی باغبانی و طراحی سبز در انگلستان گروه باغبانی پارتیزانی ست! درست است، آنها خیلی چریکی میخواهند همه جا را سبز کنند!
پیشتر هم یک طرح جالب از این گروه در یانوندیزاین دیده بودیم. این بار نارنجکی سبز را با هم میبینیم که بنا دارد با انفجار خود جان جانداری را نگیرد بلکه یک زندگی دوباره را رقم بزند.
دشمنان محیط زیست مترسکی را در سرزمین کلاغﻫﺎ گذاشتند؛ تا کلاغﻫﺎ بترسند و از آن جا بروند. مترسک اخم میکرد.
کلاغها به مترسک حمله میکردند؛ و آن قدر به او نوک زدند تا حفرهﺍی در وسط بدنش پیدا شد. مترسک هم دیگر از اخم کردن خسته شده بود. وقتی مترسک به کلاغها لبخند زد، آنها گلی را در حفرهﻯ قلبش کاشتند.
حالا همهی آنها شادند.
معمولا با شنیدن صدای یک گلوله چه تصویری در ذهن ما شکل میگیرد؟ مرگ یک انسان یا پایان حیات یک جاندار. حالا تصور کنید با هر بار شلیک تفنگ، یک بذر حیات کاشته شود. این یعنی درهم شکستن قالبهای تصورات ذهنی. این یعنی یک کار هنری! هرچند کاملا به منظور یک بهرهبرداری عینی و به دلیل منفعتهای موجه اقتصادی شکل گرفته باشد.
گلولههای گلکاری، ابداعاتی هنرمندانه هستند که به صورت یک گلوله واقعی ساخته میشوند و دقیقا مشابه گلولههای شکار یا جنگی از طریق تفنگهای معمولی شلیک میشوند. با شلیک آنها مرمی حاوی بذر گیاه در عمق مناسبی از خاک قرار میگیرد و دانه شروع به رشد و حیات میکند.
روشی که فلوریس برای ساخت گلدانهای پادشاهانهی خود ابداع کرده است بسیار ساده است. او تقریبا هر بار ۲۵ کیلوگرم گل خیس را در زیر دستگاه پرس دستی میگذارد و با قراردادن شابلونهای ابداعی خود بر روی گل و استفاده از فشار دستگاه، در کمتر از دقیقهای گلدان خود را تولید میکند.
روش ابداعی این هنرمند هلندی در هفته دیزاین آلمان به شدت مورد توجه و استقبال قرار گرفت و به عنوان یک نوآوری در صنعت سفال به آن نگاه شد. به نظر میرسد این روش به شدت به درد انبوهسازی صنایع دستی میخورد!
مجموعه «سرامیکهایی با مضامین عاشورایی» اثر افهام مشهور در پانزدهمین جلسه حلقه هنر به نمایش درآمد و تحلیل و نقدی جدی را تجربه کرد. سرامیکهای عاشورایی مشهور، خوانشی نو از نقشمایه پنجه مقدسیست که به طور آیینی با حماسه عاشورا و دلاوریهای حضرت عباسبن علی (ع) متقارن شده است. او در چند تلاش مستقل سعی کرده تا نقش پنجه را به صورتهای گوناگون و دربردارنده احساساتی متفاوت بازنمود کند. در مواردی نیز با تلفیق برخی المانهای نمادین دیگر نظیر سرو یا ضریح تلاش کرده است تا معانی روشنتری را در ذهن مخاطب حک کند.
اگرچه فرمپردازی مشهور در این مجموعه به جز دو کار (اولین و آخرین تصویر) هنوز به غنای لازم نرسیده است اما تنوع نگاه موجود در مجموعه و احساسات مستقلی که هر اثر از مجموعه سعی دارد از میان معانی گستردهی مرتبط با نقش پنجه بیرون بکشد قابل توجه است.
راستی واقعا نمادهای آیینی اینچنینی امروزه مترادف چه معانی خاصی هستند؟ آیا مجموعه مطالعات نمادشناسانهی پیرامون این الگوها میتواند دستمایه خوبی برای کاربرد چنین نمادهایی باشد؟
باید با گلدانهای خستهکنندهی همشکل و ترکیبنشدنی خداحافظی کرد. میگل انگل گارسیا بلمونته با پیشنهاد مجموعه گلدان مدولاری با نام ماکاتا که امکان ترکیبهای بینهایت متنوعی را فراهم میکند سعی دارد تا استفاده از گلدان و گل در فضاهای داخلی را به کلی توسعه و رشد دهد. الگوی بلمونته دست طراحان داخلی برای ارتقای ظرفیت تعاملی فضا را بالا میبرد.
«با یک گل بهار نمیشه!» شعار مناسبیست که این روزها بر عرشههای پلهای شهر تهران نقش بستهاست. شعاری که خانه طراحان انقلاب اسلامی برای بیان موضوع مهم افزایش جمعیت در کنار تصویرسازیهای جالبی قرار داده است. طراحان با ایجاد یک مقایسه میان دو خانواده کمچمعیت و پرجمعیت در بستری غیرجدی و در خلال رفتاری که میتواند تفنن تلقی شود و نیز با انتخاب فضای تصویرسازی کودکانه و استفاده از فضای رنگی و شاداب در کل اثر، با وجود برخی اشکالات منطقی در روایت منجمدی که ارائه شده، در عین این که توانستهاند از بار جدیت مساله کم کنند و موضعگیری احتمالی در مخاطب را کاهش دهند، اما پیامی مهم و سخت را به تصویر کشیدهاند.
پیام مهمی که امثال آن کاریکاتوریست ناهنرمند نمیتوانند فهم کنند و با ذهن سیاه و ناپاکی که دارند هیچوقت هم امید درک آنان نیست.... اما فرزندان ما در آینده جواب خوبی به آنها خواهند داد.
در این پست اتودهای طراحی کارکترهای این مجموعه و مراحل را نیز منتشر میکنیم تا مشخص شود در پس همین یک تصویر ساده چه فرآیند حرفهای نهفته است.
هنرمندی ژاپنی به نام هیدکی توکوشیگه (که البته چندیست مرده) با استخوانها و عناصر فریزشده بدن موشهای آزمایشگاهی اقدام به ساخت گلهایی یخی و سفیدرنگ میکند. او در مورد فلسفه کارهای خود میگوید که رابطه ما با استخوانها و سابقه مجسمهسازی با استخوان از قدیم در میان جوامع بشری بوده است ولی در نگاه مدرن، نگاهها به این مساله کمی انتقادی شده است! مشمئز کننده تر زمانیست که فرآیند ساخت این گونه مجسمهها را میخوانیم؛ خشک کردن و فریز کردن موشهای مرده و استخراج قطعات بدن آنها برای ساخت گل....
نظر شما نسبت به طراحی و ساخت آثار هنری با استخوان موجودات زنده چیست؟ به نظر شما آیا این گلها واقعا زیباست؟ آیا زیبایی تنها در فرم اثر هنری ست که مفهومی سیال میان اثر و موثر و تاثیر......