ماه محرم فرا میرسد. یعنی همین یکی دو روز دیگر. و دوباره خانههای دلمان جامه عزا میپوشند و چند روزی را با ذکر مصیبت ولی عزیز خداوند صیقل میخورند. هنر در طول تاریخ راه خودش را پیدا کرده و خواهد کرد. هنر خیلی مدیون این حماسه عظیم است و هرجا این دین را فهم کرده، خوش درخشیدهاست. اصلا شاید روزی با هم نشستیم و گفتیم که هنر تنها عرصه شکوفاییش همین حماسه است و مابقی خیالی از هنر.... بگذریم تا آن روز...
هنرمندها این روزها دارند ادای دین امسالشان را برنامهریزی میکنند. هیئت هنر دارد دوباره برپا میشود. هنرمندها چالشهای فراوانی دارند که جلویشان را میگیرد تا به سوی حماسه حسینی نیایند. و یک دلیل عمیق قلبی که نتوانند شانه خالی کنند .... لاجرم این آتشی که هرگز خاموش نمیشود وجودشان را خواهد سوزاند....
خوشا بوی خاکستر تنهایشان.
روحالله خسروینژاد تصاویری از بازار تهران منتشر کرده است که در آستانه محرم سال گذشته گرفته است. آماده شدن بازاریان و سیاهپوش شدن کسبوکارشان.
خسروینژاد به عنوان یک تجربه مینویسد:
آن قبلترها که دوربین دست میگرفتم میرفتم یک مراسم مذهبی، کلی با خودم کلنجار می رفتم که برو بنشین مثل بچه آدم روضهات را گوش بده این کارها چیه؟ بعدتر توی یکی از همین مراسمها بود که به ذهنم رسید چرا مداح و سخنران مراسم هم نمیروند جای دیگر و خودشان استفاده کنند! جوابش خیلی ساده و راهگشا بود. مداح از دستش برمیآید که مداحی کند و یا سخنران هنر سخنوری دارد و اینطوری سیم عده زیادی پامنبری را وصل میکند. هر چند به قول یکی از رفقا همان مداح هم فانتزیاش این است که وسط جمع سینه بزند حالا حکایت من ، دوربینم و محرم هم شبیه همان است با این فرق که پامنبریهای من میبینند و پامنبریهای مداح و سخنران گوش میدهند.
[منبع]