جنگجوی بزرگ، با آن گنبد طلاییرنگ شبیه سربازی به نظر میرسید که کلاهخودش را محکم گذاشته؛ آمادهی نبرد باشد. حریفش هم که در برابر او بود، کلاهخودی بر سر داشت؛ و با فریفتگی بسیار به سمت او میآمد. از زیر کلاهخود حریف، آبشاری سرازیر میشد، و بر شانههایش میریخت، که مانند کلاهخود جنگجوی بزرگ، طلایی بود. حریف، نه چون سربازی که به میدان رود، که مانند فاتح پیروزی گام برمیداشت. وقتی به پیکر زخمی او رسید، با قساوت از شکاف زخم عبور کرد؛ و با یک گام وارد کالبد چاکچاکش شد؛ مانند سمی مهلک که از رگ وارد شود، خود را به قلب او رساند. رگهای جنگجوی بزرگ پر از اسبانی شده بود، که مانند ویروس از راه زخمها وارد شدهبودند. شیههی اسبان نمیگذاشت گوش حریف، ضربان قلبی را که هزاران سال از تپش باز نهایستادهبود بشنود؛ قلبی که با همهی سختیاش، از قلب خودش، بسیار نرمتر بود.
سرباز دیگری که سر بر دامان جنگجوی بزرگ داشت به زحمت دریچهی چشمانش را باز کرد. بر پیکرش خطوط سرخی دیده میشد؛ خطوط سرخی که کسی با شلختهگی و بینظمی هر چه تمامتر به جا گذاشته باشد. دوست داشت در قلب جنگجوی بزرگ جای گیرد؛ اما توان باز نگاهداشتن چشمانش را هم نداشت. آخرین تصویری که از دریچهی چشمان سرباز بر زمینافتاده چون تیر عبور کرد، حریفی بود که از شکاف پیکر جنگجوی بزرگ بیرون میآمد، در حالی که باد موهای طلاییاش را به اهتزاز درآوردهبود، و دهانهی اسبی را در دست داشت. بر پیکر حریف موطلایی نیز خطوط سرخی خودنمایی میکرد؛ اما نه بینظم و درهمریخته، که با هندسهای قاطع و صریح٬ در هیئت دو خط عمود بر هم، بر زمینهای سپید. سرباز بر زمین افتاده نام کسی را که آه صدا میکردند، بر زبان آورد، و چشمانش را بست.
وائل شاوکی یک هنرمند مصری است، که جنگهای صلیبی را دستمایهی اثر سهگانهی خود، با عنوان «کابارهی جنگهای صلیبی» قرار داده است. این سهگانه، شامل سه نمایش موزیکال به شیوهی عروسکی است، که در قالب ویدیو ارایه شده است و بیمناسبت با ایام اخیر و روز قدس نیست.