صادرات معمار:
فرصتهای آینده شغلی معماری
یانوندیزاین - محمدفرید مصلح (دانشجوی کارشناسی معماری؛ دانشگاه تهران)
———-
"توسعه سرآسیمه دانشگاههای معماری در دهه اخیر کار را تا به آنجا رسانده که گفته میشود حدودا به ازای هر ۳۵ ایرانی، یک دانشجو یا فارغالتحصیل معماری وجود دارد. به عبارت دیگر هر پنج خانواده ایرانی یک معمار دارند."(۱) آمار شوکبرانگیزی که انسان را به فکر وا میدارد. اما حال باید با این همه نیروی متخصص چه کرد و چه چیزی منجر به وجود چنین نسبت -فاجعهای- شده است؟ البته در جامعهی ایرانی که این سالها برخورد شدیدا احساسی با مقوله تحصیلات عالیه داشته است، چنین اتفاقاتی دور از ذهن نیست و این سالها هرازچندگاهی شاهد اشباع برخی رشتهها بوده و هستیم و این بار قرعه به نام معماری افتاده است.
چندی پیش، بسیاری از مردم در ایران در صنعت ساختمان سرمایهگذاری کردند، در واقع ساختمانسازی به جای رفع یک نیاز اصولی، به یک بازار تجاری بزرگ در ایران آن سالها تبدیل شد، تا جایی که هر دکتر و هنرپیشه و صاحب سرمایهای و بعدتر هر فرد زمیندار یا سرمایهداری -ولو اندک- خیلی زود وارد رقابت ساخت و ساز شدند. ادبیات بسازبفروشی نیز همین سالها بود که ظهور کرد. تاثیرات عمیق این رویه نادرست این روزها خود را نشان میدهد. امروزه ۵۰ % سرمایهگذاریهای کشور در صنعت ساختوساز بلوکه شده است و هنوز هم در هر کوچه پس کوچهای، ساختمانی نیمهساز قد بلند کرده است. اما آمار و بحرانهای اقتصادی و البته رویه ساخت و ساز این سالها نشان میدهد که تا چند سال دیگر اوضاع تغییر خواهد کرد: دوران طلایی ساختمانسازی در بسیاری از نقاط ایران مخصوصا شهرهای بزرگ و جاذب سرمایه به پایان رسیده و شاهد عقلانی شدن فرآیند ساختمانسازی در کشور خواهیم بود. اما این سالها خروجی دانشگاههای معماری ما همین طور رو به افزایش بوده است.
انتظار میرود که بسیاری از فارغالتحصیلان معماری در سالهای آتی -مانند همین امروز- امکان کار در رشته خود را در ایران نداشته باشند. و در آن هنگام باید تصمیم بگیرند: برخی به شغلی دیگر روی آورده یا به امید فضای کاری، عزم سفر به شهر یا کشوری دیگر کنند. طبعا خروجی نظام آموزش مغرورانه معماری و ورودیهای عموما متمول و بورژوای معماری خیالپردازتر از آن خواهند بود که مثلا برای کار در رشته مرتبط خودشان به کشورهای ضعیفتر یا عرصههای کار واقعی فکر کنند. پس احتمالا کشورهای "دیگر" مورد بحث ، اروپا و آمریکاست. کشورهایی که شاید برای کار در آنجا، مجبور شوند آزمونهای علمی مختلفی بدهند و با معیارها و زبان کارفرماها بیشتر آشنا شوند. کشورهایی که شاید اولیتشان چیزهایی باشد که حتی برای معماران ما مطرح نیست، مثل صرفهجویی در مصرف! و مصیبتبارتر آن که، چنین کشورهایی روزگار طلایی ساخت و سازشان را گذرانده و برای ساختمانسازی مورد نیازشان به آشناها بیشتر از غریبهها اعتماد خواهند کرد!
ما با مهاجرت نسلی روبهرو هستیم که نه به دلیل نخبهگی که به دلیل اشباع فضای داخل و عدم توان کافی برای مدیریت چالش و استقرار در خانه خود، مجبور است به آنسوی مرزها برود تا شاید خودی را که نتوانسته در وطن پیدا کند در آنجا دوباره بیابد.
اما صورت مساله به صورت بسیار عاقلانهتر و حرفهایتری قابل حل است. خیلی دور نرویم، کشورهایی هستند که دوران طلایی ساختوسازشان هنوز فرانرسیده و از خوش اقبالی ما، همفرهنگ ما هم هستند، کشورهایی چون افغانستان و عراق که در سالهای آینده باید تعداد بسیار زیادی، مجتمع تجاری و مسکونی و موزه بسازند. و آنجاست که شاید "صادرات معماران ایرانی" معنا بدهد. درست است نظام آموزشی ما و فرهنگهای زشت ما مانع دیدن این واقعیت میشود اما امروز ایران با دست بالای فنی و اقتصادی و سیاسی که در منطقه دارد نوعی مرجع تخصصی برای منطقه خواهد بود. کافیست ما معماران و طراحان کمی از برجهای عاج خیالی خودساخته بیرون بیاییم و نگاهی به اطراف بیاندازیم. کافیست تنها تبلیغات میانبرنامهای چند شبکهی افغانی را ببینید تا در میان آنها شاهد شکوه "برجهای نوساز شبهمسکنمهری" شوید!
فرصتهای کاری فوقالعادهای امروز در پیرامون ایران بزرگ است. فرصتهایی که حتی مفهوم وطن را برای ما در بستری تمدنی بسط میدهد و نیازی به جلای وطن و مهاجرتهای سخت و دلآزار نیست.
دست آخر پرسش از کانادا یا افغانستان جوابی دلچسب و غرورآفرین دارد. افغانستان؛ برادر و پاره تن ایران بزرگ....
--
۱- "کانادا یا افغانستان؟ معماران بر سر دوراهی" مقالهای بود که آقای محسن اکبرزاده در شماره ۲۹ مجلهی همشهری معماری نوشتند. این آمار و طرح کلی این بحث برگرفته از همین مقاله است.
۲- تصاویر از کابل است.