این رو قرار داشتم شب میلاد حضرت مسیح بن مریم (علیهما سلام) منتشر کنم که گمش کردم و نشد! چراغونی نوآورانه و پراحساس و شعفبرانگیزی بود...
تا تعطیلات زمستونی تموم نشده منتشر کنم که دیر نشه :)
- ۳ نظر
- ۱۴ دی ۹۰ ، ۱۱:۰۵
قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانوندیزاین میگذرد! و دقیقتر قریب به یک سال از کم فعالیت شدن و خسته شدن یانوندیزاین!
یانوندیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقهمندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلیها در سالهای ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیلهای گاهبهگاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانشگاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانوندیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع میکردند. خیلیها ابراز لطف فراوانی را در این سالها به تیم فعال یانوندیزاین ابراز کردهاند و همین خیلیها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیشبرد حرکت یانوندیزاین بودند.
واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یکسالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزهای که این سالها پشت یانوندیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سالهای گذشته افتاده بود مانع آن میشد که به کل یانوندیزاین را فراموش کنیم....
ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردیبهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابهپای تحولاتی که در پیرامون ماست.
این رو قرار داشتم شب میلاد حضرت مسیح بن مریم (علیهما سلام) منتشر کنم که گمش کردم و نشد! چراغونی نوآورانه و پراحساس و شعفبرانگیزی بود...
تا تعطیلات زمستونی تموم نشده منتشر کنم که دیر نشه :)
اگه این پست : AMANGIRI LUXURY RESORT IN CANYON POINT, UTAH حاوی مستندی کوتاه اما فوقالعاده از معماری یک بنای کوهستانی بود، پست زیر حاوی یک کلیپ مستند عالی از شهر مسکوست که به نوعی الگویی کامل از مستندسازی شهریه.
شات های هنرمندانه و ترکیب خوب حرکت سریع مردم و ماشین ها و .. با حرکت آرام دوربین در نماهایی ساده اون قدر به شما از مسکو و حال و هواش اطلاعات می ده که غنی تون می کنه! کمتر کار تصویری دیدم به این قدرت.
این هم پست دوم چراغانی مسیحایی یانوندیزاینی :)) چراغانی هایی از این شبهای چند شهر اروپایی.
حرفی که می نویسم به همهی جامعهی غربی تعمیم پیدا نمی کنه، اما می دونین این چراغونی ها به نام مسیح و به کام نفس و لذت جویی در جهان امروز انجام می شه. هرچند چیزی موهوم مثل کریسمس امروزه اون قدر محکم جای ولادت مسیح رو در عالم گرفته که حتی می شه گفت دیگه به نام مسیح هم نیست این کارها....
خدا نکنه یک روز چراغونی های نیمه شعبان های ما هم این چنین بشه؛ چراغونی هایی با کیفیت و نوآوری بالا و خالی از معرفت و پر از نفس و شهوت...
ساخت بی نقصی دارند این چراغهای محیطی اسفنجی سفالی.
فکر کنم اگه کسی همین الان در کشور خودمون به ساخت خوب یه چنین المانها و مبلمانهای شهری روی بیاره خیلی خیلی می تونه به وضعیت اسفباره این روزهای مبلمان شهری در شهرهای بزرگ ایران، خدمت کنه. ساخت خوب و ایده پردازی های نو و کاربردی و متناسب نیاز داریم!!!
از هر طرف که نگاه کنین به واسطهی شکستها و همپوشانی های قطعات برشخوردهی حسابشده شیشه، تصویر مواج و مه گونهای از ماشین نمونه ای پیدا می کنین که در بین صفحات پارک شده. انگار کالبد ماشین به چیزی بیشتر از خودش و متفاوت با خودش بدل شده!
خیلی حساب شده بود این فضاسازی تبلیغاتی. خیلی حساب شده.
راستی دقت کردین بیشتر اتودها و طرحهای طراحانهای که در تبلیغ اتومبیل در یانوندیزاین با هم دیدیم، مربوط به شرکت آئودیه! تیمهای طراح خلاقی رو به کار می گیره این شرکت.
یک مجموعه شهری (میدان گاهی) به صورت پارک و چند فضای عمومی سرپوشیده و سرباز؛ خیلی من رو یاد مجموعه پارکهای تپه های عباس آباد تهران می ندازه
چند کار خوب در این مجموعه دیدم. گنبد ژئودزی با پنلینگ پنیوماتیک خوش ساختش؛ توربینهای بادی که به صورت المان هایی زیبا طراحی شدن و در کنار تولید برق محدود مربوط به روشنایی مجموعه پل رو هم به سایر بخش ها متصل کردند و استفاده نسبتا خوب از پوشش های سبز غیر از چمن و آب در حواشی گنبد و حاشیه مجموعه.
یک پل عابر پیادهی نمادین که به وسیلهی مسیر طبقه طبقهش و پله دارش شما رو به تجربهی سفری هوایی از جنس تجربه های ترن های هوایی شهربازی ها می بره!
درسته ایده ایه و تنها ایده ای و دردی دوا نمی کنه از کار بشر یا معرفتی نمی ریزه به کام اون، اما به عنوان یه تجربه بازی گونه در دل یک پارک و یک اثر هنری و مبدعانه می شه پذیرفتش!
چقدر خوب این ایده! هم آب رو نگه می داره تو خودش هم گیاه با کم آب شدن سرش می ره تو لاکش . فکر کنم سنگدل ترین آدم ها هم وقتی یه گیاه تشنه جلوشون این طوری کرنش کنه دلشون به رحم میاد و آبش می دن! :) یه جورایی به زبانی رسیده میون گلدون و آدمی!