- ۰ نظر
- ۰۹ آذر ۹۱ ، ۲۳:۰۷
قریب به نه ماه از آخرین پست انتشاری یانوندیزاین میگذرد! و دقیقتر قریب به یک سال از کم فعالیت شدن و خسته شدن یانوندیزاین!
یانوندیزاین تا پیش از این یک سال، با جامعه بزرگ و علاقهمندی از حوزه طراحی ، معماری و هنر آمیخته شده بود. خیلیها در سالهای ۸۶ که فقط به فرستادن ایمیلهای گاهبهگاه دیزاین به صندوق ایمیلی معدودی از دوستان ورودی ۸۵ دانشگاه هنرم مشغول بودم تا همین آغاز سال ۹۶ ، کم کم روزانه با ایمیل روزنامه یانوندیزاین، سیر اینترنتی خودشان در جهان هنر و طراحی را شروع میکردند. خیلیها ابراز لطف فراوانی را در این سالها به تیم فعال یانوندیزاین ابراز کردهاند و همین خیلیها و بسیاری که منتقدانه و تیزبین همیشه ما را مدنظر داشتند، عمده انرژی و انگیزه پیشبرد حرکت یانوندیزاین بودند.
واقعیت آن است که مسائلی شخصی برای یکسالی این حرکت را متوقف کرد... اما عمده انگیزهای که این سالها پشت یانوندیزاین بود و اتفاقات خوبی که پیرامون آن در سالهای گذشته افتاده بود مانع آن میشد که به کل یانوندیزاین را فراموش کنیم....
ما به امید خدا از امروز یعنی ابتدای اردیبهشت ۹۷ دوباره با انگیزه شروع خواهیم کرد. با هم از جهان هنر و طراحی خواهیم دید.... روزانه و پابهپای تحولاتی که در پیرامون ماست.
هرولههای میان خیمهها و تل تمام شد.
(متن از مریم روستا)
از کنار خیمههای زنان که برگشت، آمد بین کشتهها تن صاحبش را پیدا کرد.
بو کرد.
رفت طرف فرات، توی آب فرو رفت. و دیگر کسی اسب خونین را ندید...
پای نامه صد و چهل هزار امضا بود.
نوشته بود: "برای آمدنت آمادهایم و دیگر با والیان شهر نماز نمیخوانیم".
نوشته بود: "میوهها رسیده و باغها سبز شده. منتظرت هستیم".
نامه در دستهایش. وسط بیایان روبروی سپاهی که راهش را بسته بودند ایستاد:
"کسی را کشتهام خونش را بخواهید؟ مالی را بردهام؟ کسی را زخمی کردهام؟".
بیدلیل هلهله کردند.
گفت: " مردم کوفه مرا دعوت کردهاند. این نامهها ...".
صداهای بیمعنا و نامفهوم درآوردند تا صدایش نرسد.
جلوتر آمد تا صورتهایشان را ببیند و ناگهان ساکت شد:
"شبث ابن ربعی؟! حجار ابن اجبر؟! قیس ابن اشعث؟!"
میشد تشنه از سر شط بلند نشود.... وقتی گفتند: "آب بیاور"
دست به دست میشد در خیمه؛
آرام نمیگرفت شش ماهه
دل کوچکش تاب تنهایی بابا را نداشت...
--------
از تصویرسازیهای بچههای هیئت هنر در سالهای اخیر
این سالها رسم شده در هیئت هنر که هر ساله متناسب با گوشه های بی مثال حماسه عاشورای امام حسین (ع) بچه های هنر قلم به دست میگیرند و تصویرهایی می سازند. کارگروه تصویرسازی هیئت!
این جا این چند روزه سعی میکنم برخی از تصویرسازی های سالهای قبل را منتشر کنم.
---------
صدای شمشیرش میآمد، صدای تاخت اسب و زمزمه شعری که میخواند: "این مبارزه جوهره مردان را آشکار میکند، این مبارزه، ادعا را از حقیقت جدا میکند."
یک کار خوبی شهری! شهر یک نماد قدیمی داشته و اون درختی کهنسال بوده که در تابلوی نقاشی قدیمی ای هم ثبت شده بوده. شهرداری تصمیم می گیره دیوار قدیمی یک بنای مهم شهری رو با یک نقاشی دیواری از حالت خراب فعلی دربیاره و در بافت شهری هم یک نمادسازی متناسب ایجاد کنه.
آدام نیکلویکز برای پاسخ دادن به این نیاز، اولا اون درخت معروف رو انتخاب می کنه تا با عموم مردم شهر رابطه برقرار کنه. بعد به جای این که اون درخت رو مثل همیشه با نقاشی سادهای روی دیوار پیاده کنه به این فکر می افته که چیزی ایجاد کنه که ظرفیت هر لحظه نو شدن و هر روز دوباره خلق شدن رو داشته باشه. این طور می شه که تصمیم می گیره اثر این درخت رو به نحوی بر روی دیوار ایجاد کنه که با بارش هر بارون ایجاد بشه و بعد از خشک شدن هوا محو بشه..... یعنی یک آن؛ یک گوشه در منظر شهری که گاهی نواخته می شه و گاهی ساکته و لزومی نیست که همواره بر سر ساکنان شهر آوار بشه و با زیاد دیده شدن اتفاقا از ارزش هاش کاسته بشه....
درسته در این کار هم برای این که بتونن انتخابی هر وقت لازم بود تصویر رو ظاهر کنن، آبپاشهایی رو در زیر کار تعبیه کردن اما در کل کار ظرفیت کمتر ولی بهینه و به اندازه و هدفمند دیده شدن رو داره... و این خوبه
نقاش بلغاری در مجموعه زیر اون طور که خودش گفته سعی داشته تا با خالی کردن تابلوهای نقاشی مشهوری از سکنه و فیگورهای انسانی، در عین نوآوری به نوعی درک ملموستر از فضای معماری حاکم در این تابلوها برسه. چیزی که به نظر در مورد فیلمهای سینمایی و سایر هنرهای بصری هم به نتایج جالب و گاهی بسیار نکتهداری ختم می شه.
هرچند از ایده کلی این کارها و علتی که خود نقاش گفته بدم نیامد اما به نظرم باید در کنار این حرفها، تمایل به کاری "نو و متفاوت" کردن به منظور دیده شدن بیشتر رو هم از انگیزه های اصلی چنین تولیداتی دونست.
زندگی های امروز ما، شهرها و خانههای ما گاهی یک چیزهایی در خودشون دارن که به راحتی نمی شه حذف شون کرد. در عین حال چیزهایی خوشایند نیستن. یه جورایی تهدیدهایی هستند که اگه هنر داشته باشیم می شه به فرصت بدل بشن.
کانال های کولر روی نماهای ساختمونی، دمنده ها و خنک کننده های کولرهای گازی، فلکه ها و شیرهای گاز شهری، گاهی هم منابع و مخازن آب و گاز. این طور چیزها برای زندگی شهری این روزهای ما لازمن و قابل حذف نیستن اما می شه زهرشون رو گرفت و به یه فرصت خوب بدلشون کرد
در این پست چند نمونه نقاشی روی مخزنهای گاز رو می بینیم که از اونها جلوههایی متفاوت به وجود آورده.